مهدی معنای حیات شیعه
مسأله مهدویت و ظهور امام زمان، از ابعاد مختلفی مورد بررسی قرار گرفته و یا قابل بررسی است. یکی از ابعادی که در این موضوع قابل طرح است و شاید کمتر به آن توجه شده باشد، مسأله معنای حیات و بررسی ظهور و انتظار امام زمان از این دریچه است. در این مجال برآنیم تا با طرح این موضوع، باب بحث، تحقیق و گفتگو را در این زمینه بگشاییم.
مراد از «معنا» چیست؟
معنای زندگی یعنی اینکه من چرا زندهام؟ و زنده بودنم چه فایدهای میتواند داشته باشد؟ معنای زندگی یعنی آن چیزی که انسان به خاطر آن زندگی میکند. معنای زندگی یعنی آن چیزی که انسان به خاطر آن تلاش و کوشش میکند. معنای زندگی آن چیزی است که انسان به خاطر آن سختیها را تحمل میکند. معنای زندگی آن چیزی است که حتی انسان حاضر است به خاطر آن بمیرد و جانفشانی میکند. «معناجویی» یعنی جستجو جهت یافتن پاسخ برای موارد یاد شده و «معناداری» یعنی برخورداری از پاسخهایی روشن و صریح برای موارد یاد شده. یافتن معنای زندگی به انسان جهت میدهد و مایه پویایی و تحرک میشود و به انسان انرژی برای تلاش و زندگی کردن میدهد و توان بردباری و مقاومت را افزایش میدهد.
ضرورت معنا
خداوند متعال انسان را آفریده و آفرینش او عبث و بیهوده نبوده است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَـکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ»1
آیا گمان میکنید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما باز نمیگردید».
چون «آفرینش» انسان بیهوده نیست، «آفریده خدا» نیز بیهودهگرا نیست. انسان موجودی است کمالگرا و هدفمند است که از بیهودگی، بیمعنایی و بی هدفی سخت گریزان است و لذا بیهودگی و پوچی چنین موجودی را ارضاء نمیکند. برای چنین موجودی اگر زندگی معنا و هدفی نداشته باشد، زنده ماندن هم ارزشی نخواهد داشت؛ هر چند تمام امکانات زندگی برای او فراهم باشد.
به بیان دیگر آنچه موجب شکست و نا امیدی میشود، «ناکامی در معنا یابی» است نه ناکامی در رفاه و جاه. همانگونه که انسان جسمی دارد و جانی دارد، زندگی نیز دارای دو بخش است: «مواد زندگی» و «معنای زندگی» همان اندازه که جان بر جسم برتری دارد، معنای زندگی نیز بر مواد زندگی برتری دارد. یک نویسنده آمریکایی در شرح حال خود میگوید در مسیری حرکت میکردم که جامعه آن را خوشبختی میداند و همه اجزای خوشبختی را به دست آوردم: تحصیلات بالا، شغل خوب، در آمد بالا، مسکن، وسیله نقلیه و... هر چند تمام کارهایی را که جامعه برای خوشبخت شدن دیکته میکند، انجام داده بودم اما هیچ دلیلی برای ادامه زندگی نمییافتم. نمیدانستم چرا زندهام و چرا زنده بودنم میتواند مهم باشد. زندگی هیچ معنایی برای نداشت.2 این نویسنده تا مرز خودکشی پیش میرود ولی بهناگاه برای زندگی خود معناییی مییابد و دوباره به زندگی بر میگردد. معناداری زندگی یکی از نیازهای اساسی بشر است که بدون آن حتی تأمین بودن همه نیازهای دیگر نیز گرهگشا نخواهد بود. چند سال پیش یک نظرخواهی عمومی در فرانسه صورت گرفت که نتیجه آن نشان داد 89% از شرکت کنندگان در این نظرخواهی اظهار داشتند که انسان «چیزی» لازم دارد که به خاطر آن زندگی کند و 61% اذعان داشتند که کسی یا چیزی در زندگی آنان هست که حاضرند به خاطرش بمیرند.3
این مطالعات نشان میدهد که «معنا جویی» در اغلب انسانها یک حقیقت و یک نیاز اساسی است. هر انسانی و در هر جامعهای اگر معنایی برای حیات خود نیابد، به بنبست و ناامیدی کشیده میشود. آنچه به افراد و جوامع، پویایی، حرکت و امید میدهد و آنان را به قلههای موفقیت و سربلندی میرساند، معناداری حیات است.
ضرورت ارزشمندی معنا
معنا داری، ضرورت زندگی فردی و جمعی هست اما هر چیزی نمیتواند معنای حیات باشد. معنا باید چیزی ارزشمند و فراتر از خود زندگی باشد. اگر معنا، دلیل وجود و زنده بودن انسان است، باید چیزی فراتر از زنده ماندن باشد. اگر معنا عاملی برای زندگی کردن است، باید چیزی فراتر از زندگی کردن باشد. اگر معنا دلیل تلاش و کوشش است. باید آنقدر ارزشمند باشد که عمر و انرژی خود را صرف آن کنیم. اگر معنا عامل بردباری و تحمل سختیها است، باید آنقدر مهم باشد که ارزش این همه تلاش و رنج را داشته باشد. اگر معنا میتواند مرگ را و مردن را توجیه کند، باید آنقدر ارزشمند باشد که انسان زندگی خود را فدای آن کند. معنای زندگی باید ارزشمند، پایدار و بدون تبعات منفی باشد. آنچه ارزشی پایینتر از خود حیات دارد و یا مساوی آن است نمیتواند معنای زندگی باشد. آنچه نابود شدنی است، نمیتواند معنای زندگی باشد و آنچه تبعات منفی داشته و عاقبت خوشی ندارد، نمیتواند معنای زندگی باشد. معنای زندگی برای آن نویسنده آمریکایی، تا پیش از رسیدن به همه آنچه آرزویش را داشت، دستیابی به خواستهها و آرزوهایش بود و تا به آنها نرسیده بود، امیدوار بود، امیدوار و پویا بود اما وقتی به آنها دست یافت، ایستا و ناامید شد! چرا؟ چون معنایی که برای زندگی پیدا کرده بود، ارزش فراتر و پایدار نبود.
معنا، ضرورتی برای فرد و جامعه
ضرورت معنا را نباید فقط در فرد خلاصه کرد؛ جامعهها نیز نیازمند معنا برای حیات خویشاند. هر جامعهای برای بقاء خود و برای ماندگاری هویت خود نیازمند معنایی برای حیات اجتماعی خویش است. افراد به ناچار در جامعه زندگی کرده و خواهند کرد و حتی اگر جامعهای نابود شود، جامعه دیگری شکل میگیرد. اما مهم این است که بتوان «هستی» و «هویت» آن را حفظ کرد. دقیقا اینجاست که حیات اجتماعی شکل میگیرد و معنای زندگی از قلمرو روانشناسی فراتر رفته و به جامعهشناسی نیز سرایت میکند. تداوم حیات اجتماعی و هویت اجتماعی نیز نیازمند معناداری آن است. جامعه تا وقتی زنده است که دلیلی برای حیات خویش داشته باشد و بداند چرا به وجود آمده و چرا باید بماند؟
افراد مسلمان هر جا که باشند در یک جامعه زندگی میکنند اما مهم این است که جامعه آنان هویت اسلامی داشته باشند. شیعه نیز هر جا که باشد درون یک جامعه زندگی میکند اما مهم این است که در یک جامعه شیعی با هویت شیعی زندگی کند. جامعه شیعی، یعنی جامعهای که برای حیات اجتماعیاش معنایی بر خواسته از افکار و آرمانهای خود داشته باشد. جامعه شیعی باید بداند چرا زنده است و به چه خاطر زندگی میکند و چرا باید به حیات اجتماعیاش ادامه دهد. اینگونه است که جامعه شیعی زنده میماند و به حیات اجتماعی خود ادامه میدهد.
معنای حیات اجتماعی شیعه
پیش از این گفتیم که معنای زندگی باید ارزشمند باشد. در مقیاس جوامع نیز همین امر صادق است. معنای زندگی برای برخی افراد و تمدنها «لذتطلبی» است. برخی جوامع فقط در پیبهتر خوردن، بهتر آشامیدن، بهتر خوابیدن و بیشتر لذت بردن هستند. این معنای زندگی شایسته حیوانات است نه انسانها. امام علی(ع) میفرمایدک من آفریده نشدهام همانند حیواناتی که همّشان علفشان است، خوردنیهای لذیذ مرا به خود مشغول سازد.4 کسی که همش خوردن و شهوترانی کردن باشد، در دورترین حالت از خداوند قرار دارد.5
واقعیت این است که اینها امور ارزشمندی نیستند که بتوانند معنای زندگی انسان باشند. خداوند آفرینش را برای انسان آفرید و انسان را برای خودش. حال اگر انسان دنیا را معنای زندگیاش بداند، زیان کرده و شکست خواهد خورد. آنچه فراتر از انسان و همه آفرینش است، خداوند است. خدا عالیترین معنا برای زندگی است؛ معنایی ارشمند بلکه ارزشمندترین، و پایدار بلکه تنها مفهوم پایدار هستی، و بیزیان بلکه سراسر خیر و برکت. برای رسیدن به خدا و خدایی شدن است که انسان به دنیا میآید و زندگی میکند و به خاطر آن تلاش میکند و در آن راه قدم میگذارد و به همین خاطر همه سختیها را تحمل میکند و حتی حاضر است جان دهد. به همین جهت جامعه اسلامی و بهخصوص جامعه شیعه موفقترین جوامع در معنایابی است. لذتطلبی و قدرتطلبی نهایت معنایی است که جوامع مادی برای خود دارند؛ مفاهیمی ناچیز و ناپایدار و پر درد. از این رو چنین جوامعی «عاقبت» ندارند، به خلاف جامعه اسلامی که عاقبت از آن آنان است.6
خدا، معنایی است عام که مفاهیم خرد و کلان زیادی در طول آن و زیر مجموعه آن قرار میگیرند. وقتی خدا، معنای زندگی قرار گرفت، هر آنچه خدایی باشد میتواند به نوعی معانی جزئیتری برای حیات فردی و اجتماعی بشر باشند. انتظار و ظهور حضرت مهدی(ع) معنای حیات برای جامعه شیعه در دوران غیبت است. بدون این مفاهیم زندگی برای شیعه بی معنا و مفهوم است. حیات اجتماعی شیعه به عنوان یک جامعه مستقل و پویا، در گرو اندیشه مهدویت شیعی است؛ اگر این معنا از جامعه شیعی گرفته شود، هویت مستقلی نخواهد داشت. شیعه به خاطر «ظهور» زندگی میکند و به سمت ظهور حرکت میکند و اینجاست که مفهوم «انتظار» شکل میگیرد. معنای حیات انتظار را به وجود میآورد و به آن «جهت» میدهد و آن را از ایستایی و خمودی به پویایی و تحرک تبدیل میکند. همچنین شیعه به خاطر مهدی و ظهور او همه سختیها و ناملایمات را تحمل میکند. مهدی و ظهور او و حضور او و دولت او، ارزشهای والایی هستند که میتوان به خاطر آن همه دشواریها را تحمل کرد. مهدی معنای بلندی است که کشته شدن در رکابش برترین آرزوی آزادگان است. شیعه به خاطر مهدی زنده است و به خاطر مهدی زندگی میکند و به خاطر مهدی تلاش میکند و به خاطر مهدی همه سختیها را تحمل میکند و حتی حاضر است به خاطر مهدی جان خویش را فدا کند. در طول تاریخ غیبت چه رنجهایی که شیعه متحمل شده، اما هرگز هویت و حیات اجتماعی خویش را از دست نداده است. آنچه شیعه را در میان این همه مشکلات زنده و بالنده نگه داشته، این است که مهدی معنای زندگی او است ؛ در غیر این صورت، شیعه میبایست سالها و بلکه قرنها پیش نابود و در فرهنگهای دیگر هضم شده باشد.
جالب اینجا است که حتی در زمان دیگر معصومین نیز آنچه حیات و هویت اجتماعی شیعه را حفظ میکرد، ظهور و انتظار مهدی(ع) بود. این که امامان معصوم(ع) پیش از تولد و غیبت حضرت مهدی(ع) شیعه را به ظهور او و عدالت گستریاش نوید میدادند، به همین جهت بوده است. نه تنها در دوران غیبت بلکه در زمان حضور دیگر معصومین(ع) نیز یاد و نام مهدی معنابخش حیات بوده است. نام و یاد مهدی امید دلها، قوت قلبها، و توان بدنها برای حرکت به سوی آرمان الهی بشریت است.
________________________________________
1 .سوره مؤمنون، آیه 115.
2 .روانشناسی شادی: ص 13، با کمی تلخیص و تغییر.
3 .انسان در جستجوی معنا، ص؟؟؟.
4 .نهج البلاغه، نامه 45.
5 .خصال، شیخ صدوق، ص 630.
6 .قرآن کریم: «وَالْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (سوره اعراف، آیه 128)؛ أَلاَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره مجادله، آیه 22).
منبع: تبیان
مهدویت و مسائل کلامی جدید -2
اشاره
در شمارهی پیش، نکاتی در مورد تقسیم ادیان به «وحیانی» و «غیروحیانی» و وجود لااقل سه تفسیر نسبتبه «سرشت و چیستی وحی» اشاره شد . همچنین در تفصیل دیدگاه اول (دیدگاه گزارهای) مطالبی بیان گردید . در این شماره به بررسی دیدگاه دوم در زمینه چیستی وحی (دیدگاه تجربی) پرداخته میشود و تا ارکان و لوازم این دیدگاه در قیاس با دیدگاه دیگر در زمینهی چیستی وحی، استخراج شود .
درآمد:
متفکرانی چون اقبال لاهوری (1) ، بر اساس تفسیر خاصی از وحی - که اصطلاحا "دیدگاه تجربی" نامیده میشود - ختم نبوت را به معنای انقطاع رابطه بین زمین و آسمان و انکار ظهور هر منجی الهی دانستهاند . وجود چنین اندیشهای - که در عین بسطپذیر دانستن تجربههای وحیانی به غیر پیامبران، انکار ظهور منجی آسمانی را پس از رسول اسلام ( صلیالله علیهو آلهوسلم)، لازمهی ختم نبوت میداند - طرح بحثی در باب سرشت و چیستی وحی را ایجاب میکند .
در مورد چیستی و حقیقت وحی . به وجود سه دیدگاه اشاره شد و نخستین دیدگاه (دیدگاه گزارهای) مورد بحث قرار گرفت . به اختصار گفته شد که "وحی" از منظر "وحی گزارهای"، نوعی انتقال اطلاعات است; یعنی، مضامین و پیامهایی از سوی خداوند یا فرشتهی وحی، بر قلب پیامبر القای میشود; آنگاه پیامبر این معانی و مضامین را صورتی لفظی و زبانی بخشیده، در قالب عبادات و جملاتی به دیگر انسانها عرضه میدارد . به همین جهت وحی در دیدگاه گزارهای، سرشتی زبانی نداشته و الفاظ و کلمات حاکی از وحی، چیزی برخاسته و نشات گرفته از پیامبر و برای انتقال معانی به مخاطبان است .
توضیح این مطلب گذشت که ارکان وحی گزارهای سه چیز است:
1 . فرستندهی پیام (خدا یا فرشتهی وحی)
2 . گیرنده پیام (پیامبر)
3 . پیام (محتوایی که از سوی فرستنده پیام بر قلب پیامبر القا میشود)
البته این انتقال پیام در ضمن تجربهای (مواجههی پیامبر با خدا یا فرشتهی وحی) صورت میگیرد که (آن را "تجربهی وحیانی" نامیدیم . دقتشود که از منظر دیدگاه گزارهای، وحی خود تجربهی وحیانی نیست; بلکه انتقال پیامی است که در زمینهی یک تجربهی وحیانی صورت میگیرد .
دو . دیدگاه تجربی (تجربهی دینی)
دیدگاه دوم در مورد سرشت وحی، «دیدگاه تجربهی دینی» است . این دیدگاه عملا از حدود قرن نوزدهم به این طرف، در الهیات لیبرال، مورد تاکید قرار گرفته است; هر چند، ریشههای آن را میتوان پیش از قرن نوزدهم نیز، در تاریخ اندیشهی دینی مسیحیت دنبال کرد .
توضیح اجمالی این دیدگاه
از چشمانداز دیدگاه «تجربهی دینی» ، حقیقت وحی یک نحو پیام رساندن یا سخن گفتن خدا نیست; بلکه حقیقت وحی یک نحوه تجربهی دینی است; یعنی، سرشت و گوهر وحی، نفس مواجههی پیامبر با امر قدسی است که ما از آن به خدا یا الله تعبیر میکنیم . ممکن است در ادیان دیگر با اسامی دیگری مثل «پدر آسمانی» یا «یهوه» از او یاد شود . طبق این دیدگاه، آنچه که به عنوان «پیام وحی» برای ما نقل میشود، صرفا توصیف و تفسیری است که پیامبر از مواجهه و تجربهی خویش با خدا، در اختیار ما میگذارد; اما اصل وحی، نفس مواجهه و تجربه کردن امر قدسی است . پیام وحی، سفرنامهای است که پیامبر، از سفر خودش با خداوند، برای ما به ارمغان آورده است . از این چشمانداز در واقع، بین پیامبر و خدا، کلماتی رد و بدل نشده است; بلکه یک تجربه و مواجهی محض فارغ و خالی از زبان، صورت گرفته است . سپس پیامبر از پیش خود، آنچه را که برای او اتفاق افتاده، به ما گزارش میکند; یعنی، توضیح و تفسیر خودش از تجربهی دینی را برای ما نقل میکند و این نقلها به صورت متون مقدس در نزد پیروان دین در میآیند .
در اینجا - بر خلاف وحی گزارهای - حتی پیام موضوعیت ندارد . آنچه که پیامبر گزارش میکند، صرفا گزارش و توصیفی است نسبتبه اتفاقی که افتاده و اینکه او در مواجهه با امر قدسی، چه احساس و تجربهای داشته است . اصل قضیه، جلوهگری و تجلی خداوند بوده است . حال در این جلوهگری یک اتفاقی نیز، بین خدا و پیامبر افتاده است . البته این بدان معنا نیست که آنچه پیامبر بیان میکند، سخن خداوند است - حتی در جایی که پیامبر به حسب ظاهر، سخن خدا را نقل میکند - بلکه همهی اینها توصیفات او از مواجهه با امر قدسی است . در این باب که از منظر وحی تجربی، تا چه اندازه سخن گفتن خدا با پیامبر درست و قابل اعتنا است، بحثخواهد شد .
تشریح دقیقتر دیدگاه «تجربهی دینی» در باب سرشت وحی، مستلزم بیان توضیحاتی در مورد «تجربه دینی» است، به علاوه چون این بحث پایهی بعضی از بحثهای بعدی نیز هست - مثل بحث تکثرگرایی که اساسا مبتنی استبر تجربه گرایی دینی - میبایست این مفاهیم دقیقتر بررسی شود . در هر حال این نکته قابل تاکید است که از نگاه «وحی تجربی» حقیقت و سرشت وحی، نه خصلت زبانی دارد و نه خصلت انتقال اطلاعات; بلکه از سنخ یک نحوه مواجهه و تجربه بین خدا و پیامبر است . بنابراین آنچه را که پیامبر میگوید، در واقع گزارش و سفرنامهی سفر معنوی او است .
تجربهی دینی
در اینکه تجربهی دینی چیست و مراد از آن چه میباشد; نکاتی قابل ذکر است:
نکتهی یکم . مراد از تجربه چیست؟
تجربه در منطق معنای خاص خود را دارد . اصطلاحا، اگر یک سری ادراکهای حسی داشتید و این ارداکها با یک قیاس خفی همراه شد و شما توانستید از این مجموعهی محدود ادارکهای حسی، یک قاعدهی کلی بیرون بکشید - که متکی بر آن قیاس خفی است و قطعیت دارد و یقین بخش است - اصطلاحا در منطق به آن «تجربه» گفته میشود . «تجربهای» که فعلا مورد بحث ما است، این اصطلاح و این معنا نیست; از اینرو، این معنا را که کنار میگذاریم .
تفاوت تجربه در عصر قدیم با عصر جدید
واژهی تجربه (Experience) ، از قرن هفدهم به این طرف، یک تحول معنایی پیدا کرده است . بین استعمالات قبل از قرن هفدهم با بعد از آن (دوران مدرن) تفاوت وجود دارد . در دورهی مدرن، عملا این واژه در یک معنا و مفهوم جدیدی به کار رفته است . تجربه (Experience) در مغرب زمین تا آن تاریخ، معنایی فعلی و کنشی داشت; ولی از قرن هفده به بعد، معنایی انفعالی یافته و تحول معنایی پیدا کرده است . این تحول معنایی به این صورت است که تجربه در دورههای قبل، یک معنای کنشگری، فعال بودن و در حقیقت آزمودن و محک زدن داشتبه عبارت دیگر معنای آن جنبهی فعلی و ثاثیرگذاری داشت، نه تاثیرپذیری . اما در عصر جدید، عمدتا «تجربه» به یک معنای انفعالی و تاثیرپذیری به کار میرود; نه روی آوردن به امتحان و محک زدن سر این تحول معنایی، در این است که اساسا نگاه به زندگی، بین انسان جدید و انسان قدیم، انسان دوران سنت و انسان دوران مدرن، تفاوت پیدا کرده است . لا وقتی از تجربه سخن به میان میآید، به جهت تفاوت نگاهها به زندگی، انسانهای جدید بیشتر حالات خوش یا ناخوش، بیم امید یاس و . . . را در ذهن دارند که بیشتر جنبهی انفعالی دارد; در حالی که برای انسان دورهی سنت، زندگی یک زنجیره و مجموعهای از افعال و کردارهای باشکوه بود .
بنابراین، تحول معنایی خود زندگی و به تبع آن، تحول معنایی تجربه برای انسانهای دورهی مدرن، باعثشده است که ما تجربه را در این اصطلاح و معنای زیر، بیان کنیم، به کار ببریم .
«تجربه» در دوره مدرن، مواجههای است همراه با کنشپذیری، یک نحو انفعال و مواجه شدن با یک اتفاق و واقعه که در حین مواجهه، تاثیری هم میپذیریم . این معنای کنشپذیری، مدخلیت تام در معنای تجربه دارد . منظور از تاثیرپذیری و کنشپذیری به هنگام مواجهه، تغییر حالات انسان (مثل خوشحالی، امیدواری، مایوس شد و . .). است; حالتهایی که به یک نحوه انفعال باطنی انسان بر میگردد .
نکته دوم . ویژگیهای پنجگانه تجربه (کنشپذیری)
تجربه به معنای کنشپذیری و انفعال، ویژگیهایی دارد که تا پنج امر قابل شمارش است:
1 . تجربه دریافتی زنده است .
2 . احساس همدردی در شخص تجربهگر، نسبتبه دیگرانی که این تجربه را داشتهاند، ایجاد میکند .
3 . از مفاهیم و استدلالهای عقلی استقلال دارد .
4 . غیرقابل انتقال است .
5 . شخصی و خصوصی است .
خصوصیات پنجگانه تجربه
تجربه به این معنا، دریافتی زنده است; مثلا کسی که در متن یک حادثه زلزله قرار میگیرد و وقوع آن را تجربه میکند یا مثلا کسی که آب جوش روی دست و پای او میریزد و میسوزد، در متن این واقعه حاضر است، احساس سوزش یا احساس لرزش زمین و از میان رفتن انسانها را با همه وجود و به طور زنده، احساس و دریافت میکند . این شخص اکنون از چنین مواجههای که همراه با کنشپذیری است; یعنی، احساس ترس یا احساس سوزش بدن (در مثال سوختن)، برخوردار است . تجربه به این معنا دریافتی زنده است; یعنی، شما در متن واقعهای قرار گرفتهاید و کنشهایی را با تمام وجود لمس کردهاید . (2) اکنون که یک دریافت زنده دارید، با کسانی که چنین وقایعی را پشتسر گذاشتهاند، احساس تفاهم و همدردی میکنید; یعنی، اگر دست ما سوخته باشد، تازه میفهمیم کسانی که دستشان سوخته، چه کشیدهاند یا آنگاه که در متن وقوع یک زلزله قرار میگیریم، تازه میفهمیم که زلزلهزدگان چه واقعهای را تجربه کردهاند، از این رو زنده بودن دریافت ما از واقعیت، زمینهای استبر ای اینکه نسبتبه دیگر کسانی که تجربههایی نظیر این را داشتهاند، احساس تفاهم و همدردی کنیم .
سومین و چهارمین خصوصیت تجربه به معنای کنشپذیری، این است که احساس حاصله، از مفاهیم و استدلالهای عقلی، مستقل است; یعنی، شما با مفاهیم و به کارگیری الفاظ و معانی کلمات و کنار هم گذاشتن مقدمات، نمیتوانید احساس سوزش و سوختن را در شخص تداعی بکنید یا احساس ترس و هراستان را در کسی ایجاد کنید . بنابراین چون این دریافت زنده است و یک احساس عاظفی و کنشپذیری با خودش همراه دارد; از طریق مفاهیم و استدلالهای عقلی قابل ایجاد نیست و به همین جهت هم قابل انتقال نمیباشد . شما تنها از طریق الفاظ، میتوانید این واقعه را به دیگران منتقل کنید . الفاظ نیز معانی دارند; این معانی باید یک تصوری در ذهن شما و سپس تصدیقی بیاورند . در نتیجه اگر این احساس از طریق مفهوم و استدلال عقلی در ذهن و در وجود دیگری قابل القا نباشد، طبعا الفاظ و کلماتی هم که میبایستبر این مفاهیم و استدلالها دلالتبکنند، چنین قدرتی نخواهند داشت، تا نفس آن احساس را به شما منتقل کنند . به عنوان مثال وقتی که میگویم: من غمگینم; تصور مفهوم غم در ذهنتان، شما را غمگین نمیکند و حقیقت غم را وجدان نمیکنید . یا وقتی میگویم! من خیلی ترسیدم، تصور مفهوم ترس در ذهن شما، باعث نمیشود که ترسان و هراسان بشوید . شما فقط با مفاهیم (نه با احساس) منتقل میشوید که ممکن است در من، یک احساس خاص گذشته باشد; اما اینکه متن احساس من چه بوده، کلمات و جملات آن دریافت را به نحو زنده، در وجودتان ایجاد نمیکند و این از حیطه توان و قدرت مفاهیم و استدلالهای عقلی خارج است . الفاظی هم که بخواهند متن این احساس را منتقل کنند، وجود ندارند .
خصوصیت پنجم این نوع تجربه، شخصی و خصوصی بودن آن است . شخصی و خصوصی بودن در اینجا، به معنای خاصی است; نه به این معنا که کس دیگری این تجربه را نخواهد داشت و این تجربه برای دیگران امکانپذیر نیست . پس مقصود این است که اگر من با مفاهیم، استدلالها و کلمات نمیتوانم این مطلب را به شما منتقل کنم - که در باطن من، چه بر من گذشته و من چه دریافتی داشتهام - پس میبایست در نحوه برداشت و درک حقیقت، تابع کسی بود که این تجربه را پشتسرگذاشته است . یا باید خودم این تجربه را در متن یک واقعه داشته باشم و سپس به توصیف و گزارش آن بپردازم، یا اینکه دست کم سراغ کسی یا کسانی بروم که این تجربه را داشتهاند و برای فهم واقعیت و درک موضوع، از توصیفات و اظهاراتی که اینها نسبتبه این تجربه داشتهاند، سراغ بگیرم .
باید توجه کرد که احساسهای باطنی، چند جور است و ما نسبتبه دستهای از آنها احساسهای نظیر را داریم; مثلا ما تجربه «ترس» ، «غم و شادی» ، «امید و یاس» و . . . را داریم، از این رو وقتی دیگران این امور را برای ما توصیف و گزارش میکنند، بر اساس تجربههای خودمان آنها را میفهیم; و گرنه چنانچه بر باطن دیگران احساسی بگذرد که ما نظیر آن را نداشته باشیم و تجربه نکرده باشیم . در این صورت یا اصلا منتقل نمیشویم که در باطن او چه میگذرد یا اگر بخواهیم منتقل شویم از باب مدلسازی است; یعنی، احساسی را که او دارد، به یک دریافتی که خودمان داشتهایم تشبیه میکنیم و میخواهیم از راه آن دریافت، به آن احساس نزدیک شویم . البته با مدلسازی، چه بسا نتوانیم به حقیقت آن احساس نایل شویم .
هر کس که تجربه چیزی را نداشته باشد، با تفسیرها و توضیحات نمیتوان آن را به او فهماند . به همین جهت او سعی میکند با تمثیل، تشبیه و مدلسازی از تجربههایی که دارد، به آن مطلب نزدیک شود .
اساسا اگر ما تجربهای از حالات، لذتها و ناراحتیهایی که دیگران کشیدهاند، نداشته باشیم، آنها را درک نمیکنیم و به فهم آنها نایل نمیشویم و توصیف و گزارش آنان در ما چندان تاثیرگذار نخواهد بود . به عنوان مثال اگر کسی (بچهای) تجربه تشنگی نداشته و سختی آن را احساس نکرده باشد، شما هر اندازه توصیف تشنگی امام حسین ( علیهالسلام) و فرزندان آن حضرت را بکنید، تغییری در او ایجاد نمیشود . او تصوری از تشنگی ندارد تا سختی آن را درک کند . بنابراین باید یک تصور و فهم و دریافتی از تشنگی و سختی عطش داشته باشیم تا وقتی حالت تشنگی کسی را برایمان نقل میکنند، حالت او را درک کنیم و متاثر گردیم . میبایست، از توصیفات، دریافتی حضوری و مستقیم داشته باشیم تا باعث تاثر گردد .
بنابراین، «شخصی و خصوصی» به این معنا است که چون شخص با الفاظ و مفاهیم، نمیتواند آن حالت و حادثه زنده و دریافت زندهای را که داشته، به ما منتقل کند و ما نیز خودمان نمیدانیم که بر او چه گذشته است; بنابراین تجربه او شخصی و خصوصی است و تنها کسی میتواند حالت او را درک کند که خود تجربه کرده باشد . اما چون ما تجربه نداریم و به حالات او و آنچه بر او گذشته است، به طور مستقیم دسترسی نداریم; لذا برای درک حالت او (درک اصل چیستی و کیفیت تجربه او) باید تابع او باشیم و از گزارش و بیان خود وی استفاده کنیم . (3)
ترس یک تجربه به این معناست که برای دیگران نیز قابل اتفاق است . اما اگر شما تجربهای از ترس یا احساس خودکشی، نداشته باشید، هر اندازه که من از احساس و میل خودکشی خود سخن بگویم، باز نمیتوانم احساس درونیام را کاملا برای شما شرح داده، منتقل نمایم . مفاهیم این احساس را زنده نمیکنند; به همین جهت، مبنای فهم آنان، دیگر حالت من نیست . مبنای فهم آنها حالتخودشان است و کلماتی که من بر اساس آنها واقعیتی را که از سر گذراندهام، به آنان منتقل میکنم . بنابراین لازمه شخصی و خصوصی بودن یک تجربه، آن است که اولا چون خود ما دسترسی به یک واقعیت نداریم و تجربه نکردهایم و ثانیا مفاهیم و استدلالها نیز، قدرت انتقال ندارند; بنابراین در اینکه چه اتفاقی افتاده و با چه کیفیتی; ما باید تابع باشیم و بیینیم که شخص صاحب تجربه چه میگوید .
به هر حال تجربه به معنایی که از قرن هفدهم به بعد به کار میرود، تحول مفهومی یافته که بیشتر با یک نحوه انفعال و کنشپذیری همراه است و به جهت این انفعال و کنشپذیری، این پنج ویژگی را دارد; یعنی، دریافتی زنده است; با کسانی که قبلا این تجربه را داشتهاند; ایجاد احساس همدردی میکند; قابل انتقال از طریق الفاظ و مفاهیم نیست و به همین دلیل شخصی است .
تجربه دینی:
اکنون میخواهیم به تعریف تجربه دینی بپردازیم . گفتنی است که تعریف تجربه دینی - که موضوع بسیار مهمی بوده و از دو حیث و منظر قابل طرح است - در دو دانش «فلسفه دین» و «پدیدارشناسی» مطرح است . ابتدا از چیستی تجربه دینی و اینکه تجربه دینی چیستشروع میکنیم .
برخی از کسانی که خواستهاند «تجربه دینی» را تفسیر کنند، طوری آن را تفسیر کردهاند که به یک سنت دینی خاص اختصاص پیدا کرده، مثلا گفتهاند: «تجربه دینی تجربه خداوند است» و تجربه مواجه شدن با خدا است» . حال خدا را عوض کنید و بجای آن بگویید پدر آسمانی (در مسیحیت) . این تفسیر، تفسیری نارسا و غیرجامع است; زیرا در بعضی از ادیان (مثل آیین بودا) اساسا خدا موضوعیت ندارد و مفهومی به نام خدا نیست . در عین حال در آنجا تجربههای ناب باطنی، وجود دارد . برخی دیگر برای حل این اشکال، گفتهاند: «تجربه دینی، تجربه امر متعالی است; ولو مفهومی هم برای آن وجود نداشته باشد .» استیس در کتاب عرفان و فلسفه میگوید: بودائیان تجربه خدا را دارند; اما تئوری و مفهوم خدا را ندارند . خدا را تجربه میکنند، اما مفهومی به نام پدر آسمانی، مفهومی به نام یهوه در تئوریهای عقیدیتی خودشان ندارند . این تعبیر هم، تعبیر نارسایی است; برای اینکه خیلی از تجربههای دینی از سنخ تجربه خدا و امر متعالی (4) نیستند . به عنوان مثال من پیامبر را در عالم مکاشفه میبینم . این تجربه دینی است و یا در یک مجلس نشستهام، به حضرت ابوالفضل ( علیهالسلام) متوسل میشوم). و میبینم که ایشان آمد و برای من متمثل شد و مرا شفا داد . این یک تجربه دینی است و جزء مهمترین تجربهها، تجربه شفابخشی است . (5) بنابراین تجربههایی در ادیان هستند که هر چند از سنخ تجربهی امر قدسی نمیباشند، اما دینیاند .
تعریف تجربه دینی:
از آنجا که دو تعریف سابق، اشکال داشته و جامع نبودند (6) ; از این رو ناگزیریم تعریف دقیقتری از تجربه دینی ارائه دهیم . برای این منظور ابتدا بایستی بین توصیفهای پدیدار شناختی و غیر پدیدار شناختی، فرق بگذاریم .
توصیفهای پدیدار شناختی و غیر پدیدار شناختی
معمولا برای توصیف تجربههای خودمان، عباراتی استفاده میکنیم; مثلا میگوییم «به نظرم چنین آمد» . عباراتی مثل «به نظرم چنین آمد» ، «میآید» ، «برایم چنین نمایان شد» و . . . حداقل سه نوع کاربرد دارد و در سه معنا به کار میرود: معنای نخست این است که گاهی ما این واژهها را در یک توصیف به کار میگیریم و میگوییم: «به نظرم چنین آمد» اما در واقع چنین نبود . بنابراین در کاربرد اول، «برای افاده ظهور امری که در واقع این چنین نیست، به کار میرود .» .
به عنوان مثال، آقای «الف به نظرم خیلی ضعیف آمد; ولی در واقع قهرمان ورزشی است . عبارت «به نظرم خیلی ضعیف آمد» ، حکایت از امری دارد که به نحوهای ظاهر شده که بر خالف واقع است .
در کاربرد دوم، برای این نیست که بگوییم: چیزی اتفاق افتاده که ظاهرش صددرصد خلاف واقع است; بلکه میخواهیم ظاهر را با یک گمان ضعیف و اعتقاد سستی به دیگران منتقل کنیم . پس در این حالت دوم، برای افاده اعتقاد ضعیف یا گمان به کار میرود . مثل اینکه میگویید: «به نظرم در را بسته باشم» . «به نظرم» بدین معنا است که، احتمال میدهم بسته باشم، شاید هم نبسته باشم; یعنی، آنچه که به نظرم رسیده، لزوما خلاف واقع نیست - آن چنان که حالت اول بود - اما در عین حال اطمینان هم ندارم .
در صورت سوم، ما این واژهها را برای توصیف نحوهی ظهور چیزی در تجربه - صرف نظر از اینکه واقعا چنین هستیا نیست - به کار میبریم .
در حالت اول، ظاهر را توضیح میدهیم که میدانیم خلاف واقع است; یعنی، در متن سخن ما ظهور پیدا میکند که این نظر من درست نبود . در حالت دوم، ظاهری را بیان میکنیم که به این ظاهر، اعتقاد ضعیفی داریم .
در حالتسوم کلمات «به گمانم میرسد» ، «برایم چنین نمایان میشود» و «به نظرم چنین میآید» ، صرفا برای این است چیزی برای من ظهور کرده ولی از اینکه این ظهور درست استیا غلط، ساکتم، و یا این که با احتمال کم یا زیاد از درستی و غلطی او دارم، خبر میدهم .
عبارات پدیدار شناسانه
عبارت پدیدار شناسانه، عباراتی است که در آنها از این واژهها و جملات استفاده میکنیم و به همین معنای سوم به کار میبریم; یعنی، صرفا توضیح دهنده و گزارش نحوهی ظهور چیزی هستند; خواه این نحوه ظهور، واقعیت داشته باشد یا نداشته باشد «این عبارات، مشتمل بر هیچ نظر و اشارهای نسبتبه داوری ما در این موارد نیستند .
عبارات پدیدار شناسانه، حکایت از نحوه ظهور یک واقعه میکنند، بدون اینکه به ماورای ظهور در واقعه، عنایتی داشته باشند و بدون اینکه نسبتبه آن، دواری خاصی را به ما القا کنند .
توصیفاتی که مشتمل بر این گونه عبارات هستند (معنای سوم)، اینها را توصیفات پدیدار شناختی میگوییم; یعنی، از ورای ظهور اگر فراتر رفتید، این عبارات دیگر پدیدارشناسی نیستند . پدیدارشناسی، سرو کارش با این است که یک چیز و حادثه، چگونه بر شما ظاهر شده است اما اینکه این ظهور جهل مرکب است، خلاف واقع بوده یا مورد تردید است; با این کار ندارد و داوری نمیکند و از آن ساکت است و به آن عنایتی ندارد و القا نمیکند . نکتهای که در باب توصیفات پدیدار شناسانه وجود دارد، این است این توصیفات از بداهت و یقینی بودن برخوردار بوده و دارای ویژگی بداهت و یقینی بودن است . آنچه که برای شما ظاهر میشود، کاری به ورای آن ندارد . مثل اینکه من دستهی صندلی را سفید میبینم; ولی در واقع ممکن استبه رنگ دیگری باشد (مثلا کرم یا قرمز باشد) . اگر شما بخواهید از ظهور بگذرید و به واقع برسید، به این معنا که آیا آنچه از ظاهر بر من آشکار شده با واقع هم میخواند یا نه؟ آیا واقعا هم چنین است؟ در این صورت دیگر توصیف پدیدار شناسانه نیست . اما تا زمانی که در ظهورات هستیم، امری است که من دارم آن را چنین میبینم، برای من روشن است و دلیل نمیخواهد، ثانیا برای من یقینی است . البته نه به معنای مطابقت آن با واقع; بلکه یقین به این معنا که آنچه که من میبینم این طور هست (سفید رنگ میبینم)، بنابراین عبارات و توصیفهای پدیدار شناسانه، بیانگر «همان ظهور» است; صرف نظر از واقع و به دور از داوری و مطابقت دادن بین ظاهر و واقع امر . حال آیا ظهور و واقع و نفس الامر، با هم مطابقت دارند یا خیر؟ با آن کاری نداریم . ما آن را میبینیم و احساس میکنیم; از این رو نه دلیل میخواهیم (چون برایمان واضح و بدیهی است و ما آن را این گونه میبینیم) و نه مورد تردید ما است . تردیدی هم اگر هست، در مقام مقایسه بین آنچه که ظاهر شده با آنچه که در متن واقع هست، میباشد .
تفسیر تجربهی دینی
بر این اساس تجربهی دینی را این گونه تفسیر میکنیم: «تجربهی دینی در معنای دقیق آن عبارت است از تجربههایی که فاعل تجربه در توصیف پدیدار شناختی آن از واژهها و حدود دینی استفاده میکند .»
به عنوان مثال، حادثهای برای من اتفاق افتاده و من میخواهم بگویم چه دیدهام و آن را به نحو پدیدار شناسانه توصیف کنم . حال در توصیف این واقعه از واژهها و مفاهیمی استفاده میکنم که دینی هستند (مثل اجابت دعا، قرب الی الله، مثل شنیدن صدای ملائکه و . .). و بدون آنکه نظر به واقع داشته باشم با این واژهها و مفاهیم دینی به توصیف آن میپردازم و کاری هم به قضاوت دیگران ندارم . چنین تجربهای، تجربهی دینی است . حال این تجربهی دینی، کاشف از واقع هستیا نیست و تا چه اندازه با اقعیتسازگار و کاشف از آن است; این بحث دیگری است که در «معرفتشناسی دین» و «فلسفه دین» از آن بحث میکنیم . (ادامه دارد)
________________________________________
1) ر . ک . محمد اقبال لاهوری، احیاء فکر دینی در اسلام، ترجمهی احمد آرام، فصل پنجم; همچنین ر . ک . عبدالکریم سورش، بسط تجربهی نبوی، انتشارات صراط .
2) کسی که یک دریافت زنده از اتفاقات دارد، با کسی که چنین تجربهای راندارد، فرق میکند . در مثال یاد شده، شمایی که در متن حادثه قرار گرفتهاید، آن را لمس میکنید و این خیلی فرق میکند تا کسی به شما بگوید: «پایم سوخت، خیلی ناراحتبودم و زلزله آمد، زمین لرزید و من خیلی ترسیدم .» در اثر این گفتن، آن احساس به شما منتقل نمیشود و آن کنشپذیری برای شما حاصل نمیگردد . توصیف حالت دیگری، بدون آنکه تجربه شخصی وجود داشته باشد، موجب انتقال آن حالت و درک حقیقی آن نمیشود، حالت ترس و . . . را در او ایجاد نمیکند .
3) به عنوان مثال برای درک حالت پیامبر به هنگام نزول وحی و مواجهه او با خدا یا فرشته وحی، و برای فهم چیستی وحی، باید گوش به توصیفات و بیانات خود پیامبر داشته باشیم که آن را تجربه کرده است; زیرا ما هیچ تجربهای از وحی نداریم، لذا خودمان قادر به درک آن نیستیم .
4) مراد ما از امر متعالی و امر قدسی در اینجا، خدا و موجود ماورایی است . آقای اسمارت در کتاب جهانینیها، مشترکات بین ادیان را که نام میبرد، میگوید: نوع ادیان به یک حقیقت قدسی ماورای این جهان قائلاند . این موجود ماورای جهانی و امر قدسی که معمولا نسبتخالقیتبه انسان و جهان دارد، هر چه انسان به او نزدیکتر شود، خود را سعادتمندتر احساس میکند . امر متعالی و امر قدسی مورد بحث، به این معنا است (معنای اصطلاحی)، نه معنای لغوی آن که همه انبیا و ائمة و اولیای خدا را شامل میشود .
5) اینکه آنچه ما در عالم تجربه میبینیم، تا چه اندازهای واقعیت نما است و کشف از واقع میکند; مطلب دیگری است که در بحث فلسفه دین در قسمت آثار معرفتی تجربه دین از آن بحث میشود و نیز در بحثبرهان تجربه دینی، مطرح میباشد .
6) تعریف تجربه دینی، اگر کامل باشد منشا اثرات زیادی است و اگر ناقص هم باشد عواقب و اثراتی را در پی دارد . اگر شما تجربه دینی را تجربه امر متعالی دانستید (همانگونه که در دو تعریف مذکور چنین بود)، در این صورت تجربه شفابخشی و تجربه پذیرفته شدن دعاها و . . . تجربه دینی نیستند . در حالی که اینها و مانندشان را ما تجربه دیندارانه به حساب میآوریم . برای روشنشدن این نکته، باید بین توصیفهای پدیدار شناسانه با غیر پدیدار شناختی، تفکیک کنیم .
منبع: تبیان
وجود امام مهدی علیه السلام از دیدگاه عقل
امام مهدی (ع) - مکتب مهدویت
پرسش : برهان لطف چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟
پاسخ : در تقریر برهان لطف بر وجود امام زمان (ع) ابتدا به مقدماتی اشاره می کنیم:
1 - به یک جهت لطف به دو قسم تقسیم می شود:
الف. لطف محصّل:
لطفی که با آن، مکلّف به اختیار خویش طاعت را بر می گزیند.
ب. لطف مقرّب:
لطفی که مکلف با آن، به انجام واجبات نزدیک تر واز ارتکاب محرمات دور می شود.
2 - متکلمان عدلیّه اعم از امامیه و معتزله، لطف را بر خداوند واجب می دانند، زیرا او بندگان خود را عبث وبیهوده نیافریده است، لذا هر چه را که در رسیدن آنها به هدف مؤثّر است باید انجام دهد که از آن جمله لطف است.
قاعده لطف مقرّب ایجاب می کند که در میان جامعه امامی باشد که محور حقّ بوده وجامعه را از خطای مطلق باز دارد. از همین رو است که می گوییم: اجماع حجّت است. قاعده لطف اقتضا می کند که رئیسی در میان مردم باشد، رئیسی که نمی تواند نسبت به جامعه بی تفاوت باشد، تا اگر همه جامعه به بیراهه رفتند آنها را هدایت کند ونگذارد که امت، اجتماع بر باطل کنند.
صفّار به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «إنّ اللَّه جلّ وعزّ أجلّ وأعظم من أن یترک الأرض بغیر إمام»؛ «همانا خداوند عزّوجلّ جلیل تر وعظیم تر از آن است که زمین را بدون امام رها کند.»( بصائر الدرجات، ص 485، باب 10، ح 3)
الطاف وجود امام غایب
1 - حراست از دین خداوند در سطح کلّی؛
مرحوم شریف العلماء می فرماید: «به طور حتم وجود امام در زمان غیبت لطف است، واز جمله لطف آن حفظ شریعت ونفی اتفاق بر باطل وارشاد مردم به حق است».( کشف القناع، ص 148)
2 - تربیت نفوس مستعد؛
برخلاف تصور برخی که گمان کرده اند رابطه امام با مردم در زمان غیبت به طور کلّی قطع می شود، ولی حق این است که این چنین نیست بلکه مطابق برخی روایات گروهی از افراد قابل ونفوس مستعدّ از نور وجود آن حضرت بهره مند می شوند.
3 - وجود امام، سبب بقای مذهب؛
جامعه شناسان وروانکاوان معتقدند که اعتقاد به وجود امام ورهبر هر چند غایب می تواند اثر عمیقی در جوامع دینی وغیر دینی داشته باشد. در جنگ احد برای تضعیف روحیه مردم شایعه قتل پیامبر را منتشر کردند.
4 - تأثیر وجود الگو در پیشرفت بشر؛
از امتیازات اساسی ادیان الهی آن است که اگر بشارت به امری می دهند در ابتدا برای آن الگویی معرفی می کنند تا مردم با توجه به او، خود را به کمال مطلق نزدیک کنند ومی دانیم که بهترین الگو، امام ومقتدای کامل وزنده است.
پرسش : اگر وجود امام لطف است، چرا در هر منطقه ای امامی وجود ندارد؟
پاسخ : اوّلاً: متکلمین در مباحث علم کلام اثبات کرده اند که در هر زمان بیش از یک امام نباید باشد، زیرا همان گونه که تعدد خدا صحیح نیست بلکه محال عقلی بوده ودر نظام تکوین فساد ایجاد خواهد شد تعدد امام نیز محال است، به جهت اینکه امام حقّ سلطه داشته، ومی تواند اعمال سلطه وتصرف کند واین با فرض تعدد منجر به فساد عالم خواهد شد.
ثانیاً: آن لطفی که برای امام عصر (ع) در نظر گرفته اند ودر جای خود به آن اشاره کرده ایم با وجود یک امام معصوم تحصیل خواهد شد، لذا احتیاج به افراد متعدد در هر منطقه ای نیست. آری آنچه که در هر منطقه به آن نیاز است وجود عالم به دین است.
پرسش : برهان عنایت چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟
پاسخ : یکی از براهینی که بر وجود امام زمان (ع) استدلال می شود برهان عنایت است.
عنایت در لغت به معنای اراده وقصد است ودر اصطلاح، تعریفات گوناگونی برای آن شده است.
شیخ اشراق می گوید: «عنایت، احاطه حق تعالی به چگونگی نظام کلی وبه آنچه که تمام این مجموعه بر آن است می باشد...».( اللمحات، سهروردی، ص 166)
فخر رازی می گوید: «عنایت، یعنی علم خداوند به اینکه اشیا به چه حالتی باشند تا بر بهترین وکامل ترین وجه واقع شوند».( المباحث المشرقیة، ج 2، ص 516)
صدرالمتألهین می گوید: «نظام معقول که نزد حکما عنایت نام دارد، مصدر همین نظام موجود است، پس این عالم موجود، در نهایت خیر وفضیلت ممکن است».( الحکمة المتعالیة، ج 7، ص 111)
وجوب وجود امام را از طریق برهان عنایت به دو بیان می توان تقریر کرد:
1 - آفرینش هستی بهترین ونیکوترین نظام ممکن است. لازمه این گفتار، لزوم وجود امام در آفرینش است، وگرنه نظام، احسن نخواهد بود. لذا به همان دلیل وبرهانی که تکلیف وبعثت ضرورت دارد، وجود مستمر امام نیز ضرورت دارد.
2 - خداوند برای کمال یابی هر موجودی که در این عالم رنگ هستی می گیرد همه نوع ابزار ضروری وغیرضروری را در اختیارش گذاشته تا به کمال برسد، چگونه ممکن است انسانی که در دامان همین طبیعت است از این قانون استثنا شده وارتقای معنوی او نادیده گرفته شود.
پرسش : برهان فطرت بر وجود امام زمان علیه السلام را چگونه تقریر می کنید؟
پاسخ : این برهان را با ذکر مقدماتی تقریر خواهیم نمود:
1 - روان شناسان تمایلات غریزی وفطری انسان را به سه نوع تقسیم کرده اند:
الف. تمایلات شخصی از قبیل دوستی و... .
ب. تمایلات اجتماعی از قبیل همنوع دوستی.
ج. تمایلات عالی از قبیل حقیقت جویی وحسّ دینی وپرستش ورسیدن به کمال مطلق و....
2 - برای رسیدن به کمال مطلق ومعبود حقیقی، احتیاج به واسطه ای دارد که خود سفر کرده، تا بتواند انسان را دستگیری کند. تمایل به این واسطه نیز در وجود انسان احساس می شود.
3 - اگر تمایل وکشش به چیزی در انسان وجود دارد، باید آن چیز در خارج وجود داشته باشد، وگرنه وجودش در انسان لغو است. وبه عبارت دیگر، کشش وعشق انسان به کامل مطلق وانسان کامل معصوم که واسطه او در عالم خلقت است، از امور ذات الاضافه است، وتحقّق این امور بدون تحقّق مضاف الیه امکان پذیر نیست. نتیجه اینکه وجود امام به عنوان واسطه وصول به کمال مطلق ضروری است.
حال اگر کسی سؤال کند که این کشش چگونه در انسان به وجود می آید؟ در جواب می گوییم هرگاه با عقل وفکر به این نتیجه رسیدیم که در عالم وجود، باید «واسطه فیض» موجود باشد که وجودش دارای آثار وبرکات چندی است انسان فطرتاً به او گرایش پیدا می کند وبه همین جهت است که باید همیشه این انسان کامل، وجود خارجی داشته باشد.
پرسش : برهان واسطه در فیض چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟
پاسخ : فلاسفه برای عالم، چهار مرحله ذکر کرده اند: عالم ربوبی، عالم عقل، عالم مثال، وعالم طبیعت. ونیز آنان به عقول ده گانه معتقدند که خداوند علت فاعلی وقریب عقل اول وعقل دوّم معلول عقل اوّل وهمچنین... ودر نهایت عقل دهم، علت فاعلی بر عالم مثال، وعالم مثال نیز علت عالم طبیعت وماده است، زیرا عالم، عالم اسباب ومسبّبات است وخداوند این نظام را بر اساس آن بنا نهاده است.
حال اگر کسی سؤال کند که چرا خداوند مستقیماً وبدون واسطه، عالم طبیعت را ایجاد نکرده است؟ در جواب می گوییم به جهت آنکه بین عالم ربوبی وعالم مادّه سنخیّت وجود ندارد ولذا عوالم مختلف را به جهت برقراری سنخیّت بین عالم ربوبی وعالم ماده وطبیعت، آفرید. از میان موجودات عالم مادّه، تنها انسان است که با عالم مثال سنخیّت دارد، وبرای ایجاد سنخیّت کامل، احتیاج به انسان کامل است، زیرا او واسطه فیض بر مجموعه انسان های دیگر است. ودر این زمینه فرقی بین فیض تکوین وتشریع نیست.
به عبارت دیگر همان گونه که قانون سنخیّت بین علت ومعلول ونیز نظام اسباب ومسببّات در عالم تکوین اقتضا می کند که بین عالم ربوبی وعالم طبیعت عوالم دیگری باشد تا فیض وجود از راه آنها کانالیزه شده وبه عالم طبیعت برسد، در مورد فیض معنوی خداوند وتصرّفات او در قلوب انسان نیز با واسطه انجام خواهد گرفت که همان وجود امام معصوم کامل است. البته فیض تشریع نیز از این کانال به انسان می رسد.
از این بیان به خوبی معنای حدیث: «لولاک لما خلقت الأفلاک ولولا علیّ لما خلقتک ولولا فاطمة لما خلقتکما»؛ «[ای پیامبر!] اگر تو نبودی هرگز افلاک را خلق نمی کردم، و اگر علی نبود هرگز تو را خلق نمی کردم، و اگر فاطمه نبود هرگز شما دو نفر را خلق نمی کردم.» روشن می شود؛ زیرا وجود این انسان های از همه جهت کامل، سبب فیض الهی بر عالم ماده وافلاکند، وحضرت زهرا (ع) نیز حلقه وصل بین عالم عقل ونبوت با عالم امامت وانسان کامل است.
پرسش : برهان علت غایی چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟
پاسخ : در علم کلام در مبحث افعال الهی به این نکته اشاره شده که افعال خداوند دارای هدف وغرض است، ولی هدف وغرض الهی همانند هدف انسان نیست؛ زیرا غایت افعال خداوند رسیدن به کمال نیست، خداوند کامل مطلق است ونقص ندارد تا بخواهد از طریق فعل خود آن را برطرف سازد، بلکه غایت افعال الهی به مخلوقات باز می گردد وبه جهت استکمال مخلوقات است.
دلیل غایت مندی افعال خداوند آن است که فعل بدون هدف، عبث ولغو است وانجام چنین کاری از خداوند قبیح می باشد. قرآن کریم نیز در تأیید هدفمند بودن افعال خداوند می فرماید: «وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَالأَرْضَ وَما بَیْنَهُما لاعِبِینَ»؛ «وآسمان ها وزمین وآنچه را میان آن دو است به بازی نیافریدیم.»( سوره دخان، آیه 38)
حکما وفلاسفه الهی می گویند: «در قوس صعود از هیولی تا وجود محض، هر مرتبه عالی، غایت وثمره برای مرتبه دانی وپایین تر است. ونیز به اثبات رسیده که نتیجه، علت فاعلیت فاعل است. بنابراین، هر گاه در عالم خلقت، انسانی نباشد خلقت حیوان ووجود او لغو است و...».
از طرفی دیگر می دانیم که هر فردی از افراد انسان ولو در صورت با افراد دیگر از انسان ها شبیه بوده، وهمگی از افراد نوع واحد منطقی به حساب می آیند، ولی در واقع با یکدیگر اختلاف دارند. ولذا در روایتی از پیامبر (ص) می خوانیم: «الناس معادن کمعادن الذهب والفضّة»؛ «جوهر انسان ها به مانند معادن طلا ونقره با یکدیگر متفاوت است.»( بحارالأنوار، ج 61، ص 65، ح 51)
بنابر این، انسان به مانند درختی است که میوه آن وجود انسان کامل است، واو کسی غیر از حجّت معصوم خدا در روی زمین نیست. ولذا در روایات می خوانیم: «... لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت»؛ «اگر زمین بدون امام شود دگرگون خواهد شد.»( کافی، ج 1، ص 179، ح 10)
خلاصه اینکه انسان کامل -که از او به حجت خدا تعبیر می شود- از آن جهت که علت غایی وجود انسان و... است، وجودش همیشه ضروری است.
پرسش : با برهان امکان اشرف چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام استدلال می شود؟
پاسخ : حکما می گویند: وجود، حیات، علم، قدرت، رحمت وسایر کمالات از مبدأ فیّاض بر موجودات پایین نمی رسد مگر آنکه در مرتبه سابق، بر موجود اشرف رسیده باشد، همانند چراغی که نزد ما روشن است، ابتدا مکانی که نزدیک به اوست روشن می شود، سپس دورتر از آن استفاده می کند و... .
در امور غیر حسّی از قبیل وجود وحیات وعلم وقدرت وتمام کمالات که از ذات اقدس الهی تراوش نموده وبر ماهیّات امکانی تجلّی می یابد، در ابتدا ماهیّاتی بهره مند می شوند که در رتبه، اشرف واقدم از سایر ماهیّات هستند.
علامه طباطبایی؛ می گوید: «معنا ومفهوم قاعده امکان اشرف آن است که ممکن اشرف باید در مراتب وجود اقدم از ممکن اخسّ باشد، لذا باید ممکنی که اشرف از اوست قبل از او موجود باشد...».
ملاصدرا در استدلال بر این قاعده می گوید: «اگر ممکن اخسّ از طرف خداوند موجود شد باید قبل از او ممکن اشرف موجود باشد وگرنه در صورت تحقق، هم زمانی اشرف واخسّ لازم می آید که دو چیز در یک مرتبه برای یک ذات از یک جهت از واجب لذاته صادر شود، که محال است. ودر صورتی که موجود اشرف بعد از موجود اخس وبه واسطه موجود شود لازم می آید که معلول، اشرف از علت واقدم از او باشد، که این نیز محال است...».( نهایة الحکمة، ص 320و319)
می دانیم که انسان، اشرف مخلوقات است، زیرا او اشرف از حیوان، وحیوان اشرف از گیاه وگیاه اشرف از جماد است. وبه حکم قاعده امکان اشرف، محال است وجود از مبدأ فیاض به جماد برسد قبل از آنکه در رتبه سابق، به حیوان رسیده باشد، وهمچنین به حیوان برسد قبل از آنکه در رتبه سابق به انسان رسیده باشد. ونیز محال است که وجود، حیات، علم، قدرت وجمال وجلال و... از مبدأ فیّاض بر افراد انسان برسد قبل از آنکه این کمالات به انسان کاملی که حجت خدا روی زمین است رسیده باشد.
بنابراین قاعده، مادامی که فردی از افراد بشر در خارج موجود است باید فردی به نام انسان کامل که از او به حجت خدا تعبیر می شود روی زمین موجود باشد.
کلینی به سندش از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «الحجّة قبل الخلق ومع الخلق وبعد الخلق»؛ «حجت، قبل از خلق وبا خلق وبعد از خلق خواهد بود.»( کافی، ج 1، ص 177، ح 4)
ونیز می فرماید: «لو لم یبق فی الأرض إلّا اثنان، لکان أحدهما الحجّة»؛ «اگر در روی زمین جز دو نفر کسی نباشد حتماً یکی از آن دو امام خواهد بود.»( همان، ص 179، ح 1)
پرسش : برهان مظهر جامع بر وجود امام زمان علیه السلام را چگونه تقریر می نمایید؟
پاسخ : ابن ترکه در «تمهید القواعد» بر ضرورت وجود امام حیّ در هر زمان، به دلیلی به نام «برهان مظهر جامع» تمسّک کرده است که ما آن را به طور خلاصه در ضمن مقدماتی این گونه تقریر می کنیم:
1 - انسان کامل دارای مقامی است که هیچ موجودی از موجودات جهانِ امکان هم وزن آن نیست.
2 - ذات واجب، به هیچ وصفی حتّی وصف اطلاق محدود نمی باشد، لذا اطلاق، وصف ذات نبوده بلکه عنوان آن می باشد. وامّا اوّلین تعیّن وظهور او همان وحدت حقیقی است که دارای دو چهره واحدیت واحدیّت می باشد.
3 - هویّت مطلقه خداوند چون در مقام ظهور، احکام وحدت بر آن غلبه دارد، لذا کثرت نه تنها مقهور بلکه محو می گردد.
نتیجه: چون در وحدت ذاتی، مجالی برای اسمای تفصیلی نیست، زیرا که تفصیل نحوه ای از کثرت است وهر گونه کثرتی در آنجا مقهور است، ودر مظاهر تفصیلی ای که در عالم خارج ظاهر می شوند واز اجزای عالم اکبر شمرده می شوند، احکام کثرت، غالب بر وحدت واحکام آن است، یعنی وحدت ذاتی در این مظاهر، ظهوری ندارد، پس فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت، ذاتی ویا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد، تا آنکه بتواند برای حق، مظهری از جهت اسمای تفصیلیه ووحدت حقیقیه آن باشد. وآن صورت اعتدال که از عدالت کبرا برخوردار است همان انسان کامل است که احاطه بر جمیع مراتب مطلقه ذاتی ومقیّده کونی دارد، واز یک سو به واحدیّت که در دایره عالم الوهیّت وفوق آن است مرتبط است واز دیگر سو به عالم طبیعت وابسته است.( تمهید القواعد، ص 172 ؛ تحریر تمهید القواعد، آیت اللَّه جوادی آملی، ص 555-548)
پرسش : برهان تجلّی اعظم چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟
پاسخ : از جمله ادلّه عقلی که بر وجود امام زمان (ع) استدلال کرده اند برهان تجلّی اعظم است. وتقریر آن چنین است:
الف. تجلیّات که همان ظهورات است در قرآن وروایات به آن اشاره شده است، آنجا که خداوند می فرماید: «کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»؛ «هر روز خداوند در شأنی است.»( سوره الرحمن، آیه 31)
ب. این تجلیات وظهورات، انفطار موجودات از ذات واجب الوجود است که همگی به نحو قیام فعل به فاعل به او قائمند.
ج. اسمای الهی معرّف صفات جمالی وجلالی ذات اقدس حقّند، واین اسما به اعتبار جامعیّت برخی بر برخی دیگر، فضیلت وبرتری دارند.
د. وجود اسم اعظم خداوند تجلّی اعظم لازم دارد که همان انسان کامل است که فردی از او شایسته تر نیست. وآن مظهر اَتَمّ وکعبه کلّ ومظهر اسم اعظم الهی در این زمان، خاتم اولیا حضرت مهدی (ع) است، ودیگر ابدال واوتاد کُمّل وآحاد وافراد غیر کمّل به فراخور حظّ ونصیبشان از تحقّق به اسمای حُسنا وصفات علیای الهیه، به آن مرکز دایره کمال، قرب معنوی انسانی دارند.
پرسش : برهان تقابل قطبین چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟
پاسخ : این برهان را با دو مقدمه بیان می کنیم:
الف. خداوند متعال تجلیّات جمالی وجلالی دارد، ودر الوهیّت وتجلیّات وصفات خود کامل است.
ب. به مقتضای تقابل بین قطبین ومحاذات بین قطب الوهیّت وتجلّی تام، وبین قطب عبودیّت ومتجلّی ومجلای تام ولزوم سنخیّت بین این دو، لازم است که در روی زمین انسان کامل در عبودیّت ومتجلّیات الهی موجود باشد تا تجلّی اَتَمّ بدون مجلای اَتَمّ لازم نیاید. واین انسان کامل کسی غیر از حجت خدا وخلیفه وولیّ او نیست که در اصطلاح فلسفه اشراقیون از او به «کلمه قدسیه الهیه» تعبیر شده ودر فلسفه مشّائیون از او به «عقل دهم» تعبیر می شود. واوست که چگونگی خضوع وعبادت مناسب با شأن ومرتبه خداوند را می داند وبه آن عمل می کند، وچنین کسی جز حضرت حجة بن الحسن المهدی (ع) در این زمان نیست.
پرسش : قانون عدم تبعیض در فیض چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟
پاسخ : نبوّت وامامت فیض معنوی است. از دیدگاه کلیمیان با مرگ حضرت موسی (ع) این فیض وارتباط بشر با عالم لاهوت قطع شد. ونیز پروتستان های مسیحی معتقدند که با به دار آویخته شدن حضرت مسیح (ع) ارتباط بشر با عالم لاهوت قطع شد.
اهل سنّت از فرقه های اسلامی نیز خود را از این فیض محروم کرده ومعتقدند که با فوت پیامبر (ص) این فیض قطع شده است. حال جای این سؤال است که چرا امت اسلامی بعد از پیامبر اسلام (ص) از این فیض محروم باشد؟ مگر از امت های پیشین کمتر است؟ چرا خداوند متعال چنین فیضی -که همان ارتباط با عالم ربوبی توسط امام است- را به آنها نداده باشد.
شیعه امامیه این مشکل را حلّ کرده وبه این سؤال پاسخ داده است. امامیه می گوید: این فیض از طریق وحی ونبوت گر چه با فوت پیامبر (ص) قطع شد ولی از طریق انسان کامل برقرار است که امروزه در وجود نازنین حضرت مهدی (ع) متبلور است.
پروفسور هانری کربن استاد دانشگاه سوربن پاریس می گوید: «به عقیده من مذهب تشیّع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی بین عالم انسانیّت وخداوند را به طور مداوم حفظ نموده وولایت را به صورت زنده تا قیامت ثابت ومستمرّ نگاه داشته است...».( الشیعة، علامه طباطبایی؛، ص 15)
پرسش : برهان لزوم عقل بالفعل چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟
پاسخ : فارابی برهانی را اقامه کرده که قابل انطباق بر وجود امام زمان (ع) است. او می گوید: «هر عضوی از اعضای مدینه فاضله را صلاحیّت آن نیست که ریاست مدینه فاضله را بر عهده گیرد. رئیس مدینه فاضله نمی تواند هر کسی باشد، زیرا ریاست به دو چیز است: یکی آنکه شخص از حیث سرشت وطبیعت آماده آن مقام باشد. دیگر آنکه ملکه وهیئت ارادی چنان کاری را داشته باشد. چنین انسانی، انسان کامل است که بالفعل هم عقل است وهم معقول... . این رئیس هم معلّم است وهم مرشد وهم مدبّر...».( تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 438)
فارابی برای برپایی اجتماع، وجود معلّم را که همان امام است ضروری می داند. واین یکی از عقاید شیعه است که باید امام بر اجتماع، اشراف کامل داشته باشد. این فیلسوف بزرگ، امام را عقل بالفعل می داند، یعنی انسانی که همه امکانات عقلی، طبعی وکسبی در وجود او در مرتبه کمال ونهایی به فعلیّت رسیده ودائم الاتصال به عقل فعّال است، بلکه خود به گونه ای عقل فعّال است. فارابی چنین شخصی را شایسته آن می داند که در رأس جامعه قرار گیرد ومعلّم ومربّی وامام ورئیس باشد. در نظر او این گونه رئیسی در جامعه به منزله قلب است در بدن انسان.( ر.ک: آراء اهل المدینة الفاضلة، فارابی، ص 89)
پرسش : آیا می توان از راه حساب احتمالات، وجود امام زمان علیه السلام را به اثبات رساند؟
پاسخ : مرحوم شهید صدر؛ در این باره می فرماید: «قضیّه مهدی (ع) حقیقتی است که امت اسلامی در طول قرن ها با آن زندگی نموده است، وخصوصاً در طول هفتاد سال سُفرا ونوّاب خاص حضرت (ع) در خلال معاشرتشان با مردم به آن تذکّر داده اند، در حالی که هیچ کس در این مدت حرف خلافی از آنها نشنیده است. آیا انسان می تواند باور کند که دروغی بتواند نه تنها در مدت هفتاد سال بلکه قرن ها دوام آورد، ویا چهار نفر به عنوان نایب آن حضرت (ع) بر او اتفاق داشته باشند بدون آنکه هیچ گونه شکّ وتردیدی برای کسی پدید آید، وبدون آنکه بین آن چهار نایب کمتر علاقه خاصی وجود داشته باشد تا مجوّز توافق بر کذب شود. از قدیم الایام گفته شده که ریسمان دروغ کوتاه است. ونیز منطق حیات وزندگانی ثابت می کند که از جهت علمی وبه حساب احتمالات محال است که دروغی به این شکل بتواند دوام آورده واطمینان تمام امت را جلب نماید».( بحث حول المهدی (ع)، ص 110و109)
پرسش : آیا ادله عقلی، وجود امام زمان معینی را اثبات می کند؟
پاسخ : در پاسخ باید گفت:
1 - ادلّه عقلی، تنها دلالت بر ضرورت ولزوم وجود امام کامل وقطب عالم امکان دارد، وبر امام زمان شخصی که همان مهدی موعود (ع) است دلالتی ندارد، ولی این ادله نظریه شیعه امامیه را در اعتقاد به وجود امام کامل ومعصوم، مورد تأیید قرار می دهد، ولذا این ادله تنها بر نظر شیعه انطباق دارد.
2 - استاد حسن زاده آملی می فرماید: «در این مقام دو نوع بحث لازم است: یکی کلّی ودیگری شخصی. مقصود از کلّی اینکه براهین قطعی عقلی، بر وجوب وجود حجّتی قائم به طور دائم قائمند، وبه امتناع خلوّ عالم امکان از لزوم چنین واسطه فیض الهی حاکمند که «الامام اصله قائم ونسله دائم». ومراد از بحث شخصی اینکه برهان معرّف فرد نیست که جزئی نه کاسب است ونه مکتسب. لذا باید آن را از طریق دیگر شناخت، چنان که احادیث متظافر بلکه متواتر اهل عصمت ووحی، معرف شخص آن حضرتند».( نهج الولایه، ص 7و8)
3 - عرفای اسلامی یکی از شرایط حتمی سلوک را، داشتن شیخ واستاد می دانند، وآن بر دو قسم است: استاد عام واستاد خاص.
استاد عام آن است که به طور خصوص مأمور به هدایت نباشد ورجوع به او از باب رجوع به اهل خبره بوده باشد.
وامّا استاد خاص آن است که به طور خصوص منصوص به ارشاد وهدایت است وسالک را در هیچ حالی از احوال از مرافقت وهمراهی استاد خاص گریزی نیست.( رساله لب اللباب، ص 134و133)
این مطلب حتی نزد عرفای اهل سنّت نیز ثابت است، زیرا آنها نیز به دو استاد یکی عام که از آن به قطب ومرشد ودیگری خاص که همان واسطه فیض الهی وقطب عالم وجود امکانی است، تعبیر می کنند. که اگر در عالم نباشد، عالم دگرگون می شود، زیرا ثبوت ووجود عالم وابسته به اوست. از این رو است که می بینیم عده ای از عرفای اهل سنّت با آنکه معتقد به استاد عام ومرشد وپیر مرادند به وجود امام مهدی (ع) به عنوان قطب عالم امکان که انسان، با گذشتن از حقیقت نوریه ولائیه او به مقام کمال مطلق می رسد اعتراف دارند از قبیل:
________________________________________
1 - عبدالوهاب شعرانی.( الیواقیت والجواهر، ج 2، ص 127)
2 - محیی الدین بن عربی.( فتوحات مکیه)
3 - جامی حنفی.( شواهد النبوة، ص 404)
4 - عطار نیشابوری.( ر.ک: ینابیع المودة، ج 3، ص 351و350)
5 - ملای رومی.( همان)
ودیگران.
به تعبیر دیگر: ادله ای که ذکر شد بیانگر ضرورت وجود امام معصومی است که نزد عرفا از او به قطب دایره امکان تعبیر می شود. وقطب، در عرفان در هر زمان یکی بیش نیست، واجتماع قطبین محال است. وچون جامع جمیع نشآت ومصداق اسم شریف «یا من لایشغله شأن عن شأن» می باشد از خطا وسهو ونسیان مبرّاست چه رسد به گناه وعصیان. وچون حجاب اقرب است ومتحقق به حقیقت محمدیّه، همه ماسوی از مشکات نور او اقتباس می کنند.( ر.ک: مقدمه قیصری، فصل 12، رسالة فی التوحید والنبوة والولایة)
لازم به ذکر است که این اصطلاحات از متونآیات وروایات استفاده شده است. واژه قطب می تواند یکی از این اصطلاحات باشد، امیرالمؤمنین (ع) در خطبه شقشقیّه برای خود تعبیر «قطب» را به کار برده است، آنجا که می فرماید: «أما واللَّه لقد تقمّصها ابن أبی قحافة وإنّه لیعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب من الرحی»؛ «هان! به خدا قسم -ابوبکر- پسر ابی قحافه ردای خلافت را پوشید در حالی که می دانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست.»( نهج البلاغه، خطبه سوم)
پرسش : چه فایده ای در وجود امامی است که حافظ شرع وملّت نبوده واجرای احکام الهی نمی کند؟
پاسخ : گاهی سؤال می شود: اگر قرار است که امام در پشت پرده غیبت باشد وبر کسی ظاهر نگردد ونیز متولی اقامه حدّ وتنفیذ حکم نگردد ومردم را به حقّ وجهاد با دشمن دعوت نکند، چه فایده ای در وجود اوست.
1 - غیبت امام به جهتی از ناحیه ما می باشد، ولذا در ظهور او نیز عملکرد ما دخیل است.
2 - در عصر غیبت هرگز حدود الهی وتنفیذ احکام ودعوت به حق وجهاد با دشمنان تعطیل نمی گردد، بلکه بنابر توکیل عام از جانب امام زمان (ع) این امور به فقها واگذار شده است.
3 - امام گرچه غایب است ولی نسبت به احکام کلّی جنبه نظارتی داشته وحافظ مجموعه شریعت است. ولذا در صورتی که اجماعی بر خلاف حق تشکیل شود دخالت کرده والقای خلاف می نماید.
4 - وجود امام آن گونه که در جای خود گفته شد واسطه فیض الهی وعلت غایی خلقت است، وبدون او زمین مضطرب خواهد شد، ولذا او واسطه تکوین نیز می باشد.
5 - امام، گرچه از انظار عموم مردم غایب است ولی نسبت به نفوس قابل هدایت باطنی دارد، او هر نفسی را که قابل هدایت ببیند از راه باطن او را به حقّ وحقیقت رهنمون خواهد ساخت.
منبع: تبیان
نشانههای ظهور امام زمان، علیهالسلام، کدامند؟ و چگونه باید آنها را شناخت؟
در ابتدا نکاتی چند درباره این نشانهها را ذکر مینماییم و سپس برخی از روایات وارد شده از معصومین، علیهمالسلام، در این مورد را به عنوان نمونه میآوریم:
1. معتقدین به امام زمان، علیهالسلام، باید همواره چشم انتظار ظهور آن حضرت باشند و با بهره گیری از اصل انتظار، آمادگیهای لازم را برای یاری و همراهی با امام موعود خویش کسب نماید.
اینکه هنوز برخی از نشانههاتحقق نیافته باشند، هرگز به معنای نفی لزوم انتظار در هر روز و شب نیست.
2. خداوند امر فرج و ظهور امام زمان، علیهالسلام، را تنها در یک شب مقرر خواهد فرمود، و در این صورت نیازی به مقدماتی طولانی نخواهد بود، بلکه بسیاری از نشانههای ذکر شده در روایات ممکن است طی همان یک شب و روز تحقق یابند.
3. یکی از دلایل ذکر این نشانهها در روایات، آشنا شدن مردم با شرایط ویژهای است که قبل از قیام جهانی ولی عصر، عجلاللهتعالیفرجه، پدید میآید. آشنایی مردم با این ویژگیها، میتواند عامل مهمی در شناسایی مدعیان دروغین مهدویت و رسوایی فرصت طلبانی باشد که از جهالت مردم تحت پوشش نام مهدی، علیهالسلام، سوء استفاده میکنند.
4. صدها مورد از نشانههای ظهور تحت عنوان «علایم آخرالزمان» در روایات مربوط برشمرده شده که به اثرات جدا ماندن مردم از تعالیم اسلام و محروم ماندن آنان از سرپرستی آشکار معصومین، علیهمالسلام، اشاره دارند. مانند: از بین رفتن اهمیت نماز، خیانت در امانت، حلال شمردن دروغ و علنی شدن فحشا.
5. درباره علایمی همچون گسترش فساد و زیاد شدن گناهان، سه نکته قابل توجه است:
الف) مطلق این امور نشانه ظهور به حساب نمیآید، و چنین نیست که هر زمان فساد گسترش یافت و گناهانی زیاد شد. حضرت مهدی، علیهالسلام، ظهور کند.
ب) شرایط واقعی جهان قبل از ظهور حضرت مهدی، علیهالسلام، کثرت بسیار شدید گناهان و افزایش چشمگیر و فوقالعاده ظلم و فساد است. با این همه اثبات چنین واقعیتی به معنای عدم وجود طاعت و بندگی و عدالت در جای جای زمین نیست.
ج) وجود چنین نشانهای هرگز از مسؤولیت منتظران برای مبارزه با ظلم و از بین بردن ریشه گناهان نمیکاهد، اگر چه به موفقیتی در این زمینه دست نیابند.
6. پدید آمدن برخی نشانههای ظهور و حتی بروز بسیاری از آنها نمیتواند توجیهی برای تعیین وقت ظهور امام زمان، علیهالسلام، در این دوران باشد، زیرا با توجه به فرمایش امام زمان، علیهالسلام، تعیین کنندگان وقت ظهور دروغگو محسوب میشوند، مگر در مواردی که نشانهای مخصوص سال یا روز ظهور باشد که در آن صورت تعیین وقت دیگر معنا نخواهد داشت (و تحصیل حاصل به شمار میآید).
7. امر ظهور ولی عصر، عجلاللهتعالیفرجه، به دستخداست و ممکن است صدها سال دیگر نیز تحقق نیابد و علیرغم بروز بسیاری نشانهها باز هم بنا به حکمتهای الهی تا زمانی بسیار طولانی به تاخیر افتد.
آنچه مهم است، حالت انتظار داشتن است که لازمهاش آمادگی بیشتر، تلاش افزونتر، و احساس مسؤولیتشدیدتر است. این انتظار چه کوتاه باشد و چه طولانی هرگز نباید اثری جز افزایش شور و شوق خدمت و آمادگی بیشتر برای دفاع از ارزشهای الهی در ما به وجود آورد.
مبادا فرصتطلبان و دشمنان آگاه یا دوستان ناآگاه با تاکید بر بروز برخی نشانههای نزدیکی ظهور، و ایجاد امید فراوانتر نسبتبه نزدیک شدن فرج امام زمان، علیهالسلام، ما را از ادای تکلیف نسبتبه خدا و پیامبر، صلیاللهعلیهوآله، و امام زمان، علیهالسلام، باز دارند، یا به این وسیله ما را از توطئههایی که برای تضعیف ولایت و از بین بردن ارزشهای اسلامی انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی صورت میگیرد، غافل سازند.
باید بهوش بود که حفظ ارزشهای اسلام و قرآن و ولایت در دوره غیبت، کم اهمیتتر از حفظ همان ارزشها در دوران ظهور نیست.
8. با مقایسه برخی روایات مربوط به نشانههای ظهور با برخی دیگر میتوان به نکاتی هشدار دهنده و عبرت آموز و بیداری آفرین دستیافت. چنانکه وقتی در روایتی میخوانیم که قبل از ظهور شرایطی پیش میآید که از «قرآن» جز رسم و از «اسلام» جز اسم آن باقی نماند، شرح همین نشانه را در روایتی مییابیم که:
«قبل از ظهور، بردباری، ضعف به شمار میآید و ستمگری، افتخار. شهادت به دروغ پدیدار میگردد و تهمتها مورد قبول قرار میگیرد. قرآنها آراسته میشوند و مساجد زینت مییابند. دروغگو مورد تصدیق قرار میگیرد و خیانتکار مورد امانت واقع میشود.»
9. نشانههای ظهور تعداد مشخصی ندارد و در اینکه چه تعداد از آنها تاکنون پدید آمده است، نظر مشخصی موجود نیست و درباره اینکه از سایر علامات باقی مانده چه نشانههایی باید قطعا تحقق یابند، دلیل محکمی در دست نیست.
10. نشانههای ظهور تقسیم بندیهای گوناگون دارد:
الف) نشانههای عمومی:
که ممکن است طی چندین سال تحقق یابند. مانند: کثرت گناهان.
نشانههای سال ظهور: که در آخرین سال غیبت و با فاصله کمی به زمان ظهور به وقوع میپیوندد. مانند: خروج سفیانی.
نشانههای روز ظهور: که پیش از ظهور یا همزمان با آن در دنیا رخ میدهد. مانند: فریادی از آسمان.
ب) نشانههایی در اجتماع:
مانند: زیادی فتنهها، ظاهرشدن قحطی.
نشانههایی در طبیعت: مانند: کم شدن چشمگیر برداشت از زراعتها.
نشانههایی در آسمان: مانند: خسوف و کسوف مکرر و فراوان در یک سال، بویژه در ماه رمضان.
ج) نشانههای یقینی:
مراد از این نشانهها، علاماتی است که در روایات متعدد مورد تاکید قرار گرفته و یا در روایات صحیحه به عنوان نشانههای حتمی ذکر گردیده است. مانند: قیام سفیانی (مردی با عنوان عثمان بن عنبسه) و صیحه آسمانی.
نشانههای احتمالی: مراد از این نشانههایی است که تنها در اندکی از روایات آمده، یا تصریح به غیر حتمی بودن آنها شده است. مانند: آتشی در آسمان، فرو رفتن بغداد و بصره در زمین.
د) نشانههای متشابه:
نشانههایی که مراد از آنها و کیفیت آنها روشن نیست، و تاویلهای مختلف و اشکال گوناگون میتواند داشته باشد. مانند: خروج دجال.
نشانههای روشن: نشانههایی که کیفیتی خاص دارند و تاویل بردار نیستند. مانند: فریادی از آسمان که در آستانه قیام امام زمان، علیهالسلام، به نام حضرت مهدی، علیهالسلام، و اعلان ظهور او تصریح دارد.
ه) نشانههایی در تلقی از شریعت:
مانند اینکه کارهای خیر از منکرات شمرده میشوند و کارهای زشت و منکرات به عنوان کار خیر و معروف مورد اقبال قرار میگیرند و چنان میشودکهگویا بر انداماسلامپوستینی واژگون (و بدنما) پوشانده باشند.
نشانههایی در برخی سرزمینها: مانند: اینکه «کوفه» از مؤمنین خالی میماند و «قم» به عنوان معدن علم و فضیلتبه شمار میآید.
نشانههایی در تکوین: مانند: طلوع خورشید از مغرب.
و) نشانههای تحققیافته در گذشتههای دور:
مانند: از بین رفتن حکومتبنیعباس.
نشانههای تحققیافته در گذشتهای نزدیک: مانند: قیام مردی از قم.
نشانههای تکرار شده در تاریخ: مانند: شیوع طاعون.
نشانههای تحققنیافته: مانند: خروج یمانی (در دعوت به ولایت اهلبیت) و سفیانی (در مبارزه با تشیع) و سید خراسانی (با پرچمهایی به طرفداری از حق).
تذکر:
اینکه چرا برخی امور که صدها سال پیش انجام شده و یا در تاریخ بارها تکرار شده، از نشانههای ظهور به حساب آمدهاند، احتیاج به تحقیقی گستردهتر در سند روایات و مدلول عبارات آن دارد.
اینک بدون در نظر گرفتن تقسیمات مزبور، به ذکر پنج روایت در این مورد اکتفا میکنیم:
× در «کمال الدین» صدوق، از امام صادق، علیهالسلام، نقلشدهاست که:
پنج چیز قبل از قیام قائم، علیهالسلام، به وقوع میپیوندد: قیام یمانی، خروج سفیانی، ندای آسمانی، فرو رفتن لشکری در بیداء (سرزمینی بین مدینه و مکه) و کشتهشدن نفس زکیه (محمد بنالحسن).
× در «همان مدرک پیشین» و از همین پیشوای معصوم، علیهالسلام، آمده است:
بین کشته شدن نفس زکیه و قیام قائم آل محمد، علیهالسلام، تنها پانزده شب فاصله هست.
× در «ینابیع المودة» ص427 از حضرت علی، علیهالسلام، نقل شده است که فرمود: اندکی پیش از قیام قائم ما، سفیانی قیام خواهد کرد و به اندازه دوره بارداری زنان «یعنی9 ماه» فرمانروایی خواهد کرد. سپاه او رو به مدینه پیش میروند وقتی که به منطقه «بیداء» میرسند، زمین آنان را به کام خویش فرو میبرد.
× در «غیبت نعمانی» آمده است که امام صادق، علیهالسلام، فرمود:
از امور قطعی که قبل از قیام قائم تحقق خواهد یافت، خروج سفیانی و فرو رفتن منطقه «بیداء» و کشته شدن نفس زکیه و ندای آسمانی است.
قابل ذکر است که کلیه روایات فوق و نیز نمونه نشانههای ذکر شده در بندهای پیشین همگی از کتاب «منتخبالاثر» گزینش شده که مجموعهای نفیس از روایات مربوط به حضرت مهدی، علیهالسلام، گردآوری شده از دهها کتاب معتبر «شیعه و سنی» است. مدارک کلیه موارد مذکور را میتوان در صفحات 424 تا426 این کتاب به دست آورده که ما به خاطر رعایت اختصار، از ذکر متن عربی و آدرس هر کدام بهطور جداگانه صرفنظر کردیم.
منبع: تبیان
مهدویت
چکیده
مطالعه سرگذشت جامعه های مختلف بشری و بررسی مکتب های فکری در طول تاریخ، نشان می دهد که انسان ها همواره به یک سلسله مسائل بنیادی، اعتقاد راسخ داشته داشته اند تا جایی که با گذشت قرن ها و ظهور مکتب های جدید فکری و پدیدار شدن تحول های شگرف در علم و صنعت، این گرایش ها تغییر نکرده و به اصالت خود باقی مانده است. یکی از این مسائل، اعتقاد به ظهور یک منجی و مصلح جهانی است. گرچه اعتقاد به ظهور این منجی در آخرالزمان، در میان پیروان ادیان الهی، فروغ بیشتری دارد، ولی بشر همواره در انتظار این مصلح به سر برده است و عقیده دارد که روزی، این منجی خواهد آمد و به نابسامانی ها و بی عدالتی ها خاتمه خواهد داد و انسان را بسر منزل مقصود و سعادت و کمال که خواسته دیرینه او بوده، خواهد رساند. این عقیده تحت عنوان مهدویت مطرح است. در این پژوهش مختصر نگارنده تلاش کرده تا عقیده به منجی و مصلح جهانی را، در ادیان الهی و مکتب های فکری مختلف فکری پی گیرد و دیدگاه هر کدام را ارائه دهد که با این بررسی، اصالت اعتقاد به ظهور منجی و انتظار او، ثابت می شود.
مقدمه
واژه "مهدویت" از نظر ادبی، مصدر جعلی گرفته شده از کلمه "مهدوی" است که خود این کلمه نیز اسم منصوب ساخته شده از لغت عربی "مهدی" می باشد. به هر حال، اصطلاح "مهدویت" با معنای لغوی: منسوب به مهدی بودن، به تمامی معارف و مطالب اعتقادی، تاریخی، سیاسی، و اجتماعی مربوط "مهدی" اطلاق می گردد.
موضوع "مهدویت"، در اصطلاح عقاید و معارف اسلامی، چنین تعریف می شود: اعتقاد به نهضت رهایی بخش یک رهبر آسمانی، از دودمان پاک نبوی، که پیش از پایان جهان، برای نجات آدمیان، و تجدید حیات مادی و معنوی آنان به پا خواسته بر پهنه زمین چیره میگردد. او که "مهدی" لقب دارد، با برپایی حکومت واحد جهانی، سراسر گیتی را در پرتو تعالیم عدل گستر سلامی اداره میکند، و تباهیها، نابرابریها، بیدادگریها و نابسامانیها را ریشه کن می سازد.
مسأله مهدویّت، و اندیشه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) که به عنوان یک شخصیّت ممتاز الهی، و رهبر آسمانی، و «خاتم اوصیا» و آخرین سفیر خداوند، در پایان جهان ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر کره خاکی استیلا خواهد یافت، و به وسیله آن وجود مقدّس، همه مکتبهای موجود زمان، و حکومت های مقتدر جهان، و تمام نیروهای تخریبی، و قدرت های اهریمنی، نابود خواهند شد، و در تمام جهان، و تمام نیروهای تخریبی، و قدرت های اهریمنی، نابود خواهند شد، و در تمام جهان، صلح و صفا و عدالت و امنیّت بر اساس حکومت حقّ و عدل، بر قرار خواهد گردید، اندیشه ای است که کلیه فِرَق اسلامی آن را پذیرفته و سرسختانه از آن دفاع می نمایند.
مسأله مهدویّت، و اندیشه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و گسترش جهانی ایمان اسلامی، و پیروزی نهایی حق بر باطل، و استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای انسانی، و بالاخره تشکیل «مدینه فاضله» و حکومت جهانی واحد، در میان «مسلمانان» ریشه قرآنی دارد. قرآن کریم، با قاطعیّت هر چه تمامتر، پیروزی نهایی ایمان اسلامی، و غلبه قطعی «صالحان و پرهیزکاران» بر مستکبران و زورمداران، و کوتاه شدن دست جبّاران و ستمکاران از دامان محرومان و مستضعفان، و آینده درخشان فرزندان انسان را، در پرتو حکومت حقّ و عدل الهی به همه مسلمانان و پیروان ادیان وعده داده است.
این عقیده، در جنبه کلی و وجهه عمومی خود، از ارکان اساسی آینده شناسی، و به تعبیر دقیقتر: «پیشگویی آینده»، در تمامی ادیان بزرگ الهی به ویژه در آیین جامع و کامل اسلام می باشد، که در زمان تحقق عینی و خارجی آن، به عنوان روزگار زرین و دوران فرجامین حیات بشر در روی زمین، به آیندگان، بشارت داده شده است.
نویسنده در این پژوهش مختصر بر آن است ضمن بررسی مسئله مهدویت در ادیان الهی و غیر الهی، بر این موضوع تأکید نماید که مسئله مهدویت می تواند نه تنها عامل مهمی در جهت ایجاد و حدت و همدلی در میان پیروان فرق مختلف اسلامی باشد، بلکه این موضوع می تواند میان پیروان دیگر ادیان الهی و حتی مکاتب فکری بشری عاملی برای همدلی در جهت رسیدن به صلح جهانی باشد
آینده بشریت
اصولاً بشریت راجع به آینده خود چه نظری می دهد دانشمندان، محافل و مکاتب در این مورد چه می گویند سیری که بشر از قدیم آغاز کرده است چگونه آینده را در جلو چشم ما ترسیم می کند آیا اعتقاد به مسئله مهدویت یک اعتقاد به اصطلاح مترقی است، یا یک اعتقاد ارتجاعی ما می بینیم که اکثر ادیان و مکاتب فلسفی و حتی سیاسی آینده را بهتر از گذشته تفسیر می کنند و به همین دلیل، چه مکاتب الهی و چه مکاتب غیرالهی -در جهت بهتر کردن آینده در حال تلاش می باشند.
اصولاً طرح مسئله مدینه فاضله در فلسفه افلاطون در دوران قبل از میلاد و قبل از اسلام، یک طرح پیشرفته فلسفی است. البته ممکن است بعضی از خصوصیاتش به تعبیر بعضی از جامعه شناسان امروزی خیالی باشد، اما اینکه بشریت بر مبنای چهار اصلی اداره می شود که افلاطون با عناوین "عدالت، عفت، حکمت و شجاعت" برای مدینه فاضله مطرح می کند، خود یک آینده نگری مثبت می باشد.
در این چهار اصل، حکمت در کنار عفت (یا علم در کنار اخلاق)، و شجاعت در کنار عدالت قرار می گیرد. سؤالی که در اینجا قابل طرح است این است که چرا امروز دنیا به تعبیر فلاسفه قدمی می لنگد در پاسخ به این سؤال شاید بتوان گفت که این نقض به دلیل فقدان یک یا دو اصل از چهار اصل فوق الذکر می باشد. و اگر دنیا در شرایطی باشد که اطلاق دوران جاهلیت بر آن صادق باشد، هیچ یک از این اصول را دارا نیست.
این چهار اصل هم عامل کمال جامعه انسانی است. فقدان هر یک از اصول نامبرده سبب نقص است. یک فرد بیسواد، یک دانشمند ترسو، یک دانشمند شجاع بی عفت و یک دانشمند شجاع با عفت بی عدالت، همگی ناقص هستند و وجود یک یا چند اصل از اصول اربعه سبب کمال نمی گردد. اما اگر این چهار صفت یا به تعبیر افلاطون "اتوپیا" در یک انسان جمع باشد، انسان کامل است. و اگر این چهار صفت در یک جامعه باشند،آن جامعه به مدینه فاضله بدل می شود.پس مدینه فاضله یک آینده نگری مثبت است.
در نوع کتب فلسفی، آن بخشی که "تدبیر منزل سیاست مدن" در آن مطرح می شود بیشتر بر این پایه استوار است. صدرالدین شیرازی در اواخر کتاب "المبداء و المعاد" بحثی دارد در زمینه طرح حکومت در جامعه، و خلاصه این بحث همین است که اگر این چهار صفت در یک جامعه ایجاد شود چه نتایجی شود چه نتایجی دارد. اگر این چهار صفت در یک انسان باشد، آن انسان رهبر است؛ و اگر رهبری فاقد یکی از این چهار صفت شد، دیگر رهبری و پیشوایی ندارد. همچنین جامعه ای می تواند رهبریت دیگر جوامع را دارا باشد که در آن جامعه این چهار اصل پیاده شود؛ و اگر در دنیا پیاده شد، حرکت و سوی دنیا در مسیر کمال است و وضعیت از مطلوبیت کافی برخوردار است.
این فکر، که اجمالی از آن گذشت، ممکن است یک ریشه الهی داشته باشد که در عین حال مکاتب فلسفی هم بر آن مهر صحت گذاشته اند. زردشتیها آینده را تحت عنوان "پیروزی لشکریان اهورامزدا بر اهریمن" مثبت می بینند. در مذاهب دیگر "هندوئیسم" هم آینده مثبت است. حتی در مکاتب الحادی و مادی که در راس آنه "مارکسیسم" قرار دارد نیز آینده را بهتر از گذشته می بینند؛ لیکن تحت عناوین مختلف: تشکیل خانواده واحد، یا تشکیل یک مالکیت واحد، یا به اصطلاح "دولت مالکی" و... و به هر حال، آنها نمی گویند که آینده رو به زوال است؛ بلکه می گویند آینده مسیر کمال را طی می کند، اما در تفسیر این کمال اختلاف تعبیر و نظر وجود دارد که در فوق بطور گذرا به آنها اشاره ای شد. حال در اینجا لازم است مروری به برخی از نظرات ادیان الهی و مکاتب غیرالهی داشته باشیم.
1. قرآن کریم:
"و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین"
قرآن کریم سوره قصص آیه 5
"و ما اراده کرده ایم بر آنانکه در روی زمین به ضعف و زبونی کشیده شده اند، منت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم."
در رابطه با این آیه شریفه، در مجمع البحرین آمده است: این آیه در حقّ حضرت قائم(علیه السلام) نازل شده، و ابن ابی الحدید معتزلی در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند که این آیه در حقّ امام غایبی است که ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر جهان حکومت خواهد نمود. (مجمع البحرین، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 29، بخش کلمات قصار، شماره 205).
2. انجیل:
«کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید. و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند. تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال ان غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد...پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید".
انجیل لوقا: فصل 12، بندهای 35 و 36
منبع: تبیان
مهدی در قرآن
مهدویت ـ کلیات
بدون شک تمامی انبیای عظام و رسولان گرامی، امت های خویش را به عاقبت خوش و سرانجام پاکیزه و خرم خبر داده اند.
آنان از سوی خداوند وعده فرموده اند که روزگار آدمیان به سعادت و رفاه و خوشی و راحتی ختم خواهد شد و دوران ظلم و ستم به آخر خواهد رسید. در آن هنگام انسان های محروم حقوق خویش را باز خواهند ستاند، از چنگال فقر و محرومیت و رنج رهایی خواهند یافت، و پس از آن که محکوم و رهرو بوده اند به رهبری و زمامداری رسند، و به فضل و عنایت الهی در زمین سروری یابند. کتاب های آسمانی آکنده از این بشارت است. و البته در تعیین مصداق آن مصلح، عبارت ها مختلف و الفاظ متفاوت است.
قرآن مجید نیز نسبت به این موضوع اهتمام ویژه ای داشته و اراده و خواست خداوند متعال را بر این می داند که دوران کومت شیطان به پایان رسد و بساط پیروان او برچیده شود و حتما تمام بندگان صالح خداوند در همه جای زمین به حکومت رسند و سراسر گیتی به آنان سپرده شود تا قوانین اسلام به طور کامل و همه جانبه تطبیق و اجرا و سعادت افراد بشر تضمین و تامین گردد و هدف نهایی از زندگی تحقق پذیرد.
البته تطبیق این آیات نورانی بر وجود مقدس مهدی علیه السلام و حکومت جهانی آن حضرت تنها از راه روایات رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام امکان پذیر است وهمچون بسیاری از موضوعات دیگر بدون استفاده از این بیانات نورانی، آیات قرآن خاموش و ساکتند.
بیش از یکصد و بیست آیه از آیات قرآن به مساله مهدویت تفسیر شده است که در اینجا به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - « الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین× الذین یؤمنون بالغیب و ...»
امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه فرمودند: «متقیان شیعیان علی علیه السلام هستند و غیب همان حجت غائب است ».
2 - «و ذکرهم بایام الله ».از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود: «ایام الله عز و جل ثلاثة: یوم یقوم القائم علیه السلام و یوم الکرة و یوم القیامة
روزهای خدا سه تا ست: روزی که قائم علیه السلام قیام خواهد کرد، و روز رجعت و روز قیامت ».
3 - «قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم ».
از امام صادق علیه السلام درباره این آیه و وقت معلوم سؤال شد. آن حضرت در جواب فرمودند:
«وقت معلوم روز قیام قائم آل محمد است. هرگاه خداوند او را برانگیزد در مسجد کوفه ابلیس می آید در حالی که بر زانوهایش راه می رود و می گوید: ای وای از این روزگار، آن گاه با پیشانیش گرفته شده، گردنش زده می شود، آن هنگام روز وقت معلوم است که مدت او به پایان می رسد».
4 - «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه کان منصورا»;
«و هر آنکه مظلوم کشته شود پس البته که ما برای ولی او حکومت و تسلط دادیم، پس مبادا در کشتن اسراف کند که او منصور است.»
وقتی از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سؤال شد، آن حضرت در جواب فرمودند:
«آن قائم آل محمد صلی الله علیه و آله است که خروج می کند و به انتقام خون حسین علیه السلام دشمنان را می کشد. پس چنانچه اهل زمین را به قتل رساند مسرف نخواهد بود.»
5 - «و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»;
«و بگو که حق آمد و باطل نابود شد که همانا باطل محو شدنی و سزاوار نابودی است.»
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: «اذا قام القائم علیه السلام ذهب دولة الباطل هرگاه قائم علیه السلام بپا خیزد، دولت باطل از بین می رود [و زایل می گردد].»
6 - «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون »
«و به راستی که ما پس از نوشتن در ذکر [تمام کتب آسمانی یا تورات ]در زبور نیز نگاشتیم که البته بندگان صالح من زمین را به ارث خواهند برد.»
علی بن ابراهیم در تفسیرش که منسوب به امام صادق علیه السلام است در معنی این آیه گوید: «فرموده، تمام کتاب ها [ی آسمانی] ذکر [خداوند] است، البته بندگان صالح من زمین را به ارث خواهند برد × فرمود: حضرت قائم علیه السلام و اصحاب اویند.»
7 - «و عدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض ...»
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده فرموده که آن ها را [در ظهور امام قائم علیه السلام ]در زمین خلافت دهد ... .»
امام صادق علیه السلام درمعنای این آیه شریفه می فرماید: «درباره حضرت قائم علیه السلام و اصحاب او نازل گشت.»
8 - «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض »
«آیا آن کیست که دعای مضطر را هنگامی که او را می خواند به اجابت می رساند و رنج و غم را برطرف می سازد و شما را جانشینان زمین قرار می دهد؟»
از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام درباره این آیه نقل شده است که فرمودند: «این آیه درباره قائم از آل محمد صلی الله علیه و آله نازل شده، هرگاه که خروج کند معمم می شود و در کنار مقام نماز گذارد و به درگاه پروردگارش تضرع نماید، پس هیچ پرچمی از او رد نشود.»
9 - «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین »
«و ما اراده کردیم بر آنان که در زمین مستضعف شدند منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.»
روایات در مورد اینکه این آیه درباره امامان از آل محمد صلی الله علیه و آله نازل شده بسیار است که در کتاب «البرهان » یاد گردیده است.
10 - «اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها»;
«بدانید که البته خداوند زمین را پس از مردن آن زنده خواهد کرد.»
از امام باقر علیه السلام درباره این آیه نقل شده است که فرمود: « خداوند عز و جل زمین را به وسیله حضرت قائم علیه السلام زنده می کند، پس از مردن آن.»
برای رعایت اختصار بقیه آیات را تنها با ذکر شماره و منبع استناد به پایان می بریم.
11 - بقره/ 148: «فاستبقوا الخیرات ...»
12 - بقره/ 155: «ولنبلونکم بشی ء من ...»
13 - آل عمران/ 83: «و له اسلم من فی السموات ...»
14 - آل عمران/ 200: «یا ایها الذین آمنوا اصبروا و ...»
15 - نساء/ 47: «یا ایها الذین اوتوا الکتاب ...»
16 - نساء/ 59: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوالله و ...»
17 - نساء/ 69: «و من یطع الله و الرسول فاولئک ...»
18 - نساء/ 77: «الم تر الی الذین ...»
19 - نساء/ 159: «و ان من اهل الکتاب ...»
20 - مائده/ 14: «و من الذین قالوا انا نصاری ...»
21 - انعام/ 44: «فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا ...»
22 - انعام/ 158: «هل ینظرون الا ان تاتیهم ...»
23 - اعراف/ 53: «هل ینظرون الا تاویله یوم ...»
24 - اعراف/ 157: «الذین یتبعون الرسول ...»
25 - اعراف/ 159: «و من قوم موسی ...»
26 - انفال/ 33: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و ...»
27 - توبه/ 33: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و ...»
28 - یونس/ 20: «و یقولون لولا انزل علیه آیة ...»
29 - طه/ 135: «فستعلمون من اصحاب الصراط ...»
30 - انبیاء/ 11 تا 15: «و کم قصمنا من قریة ...»
البته آیات مربوط به امام زمان علیه السلام چندین برابر این مقدار است که خواننده محترم را برای مطالعه بیشتر به مطالعه کتاب های ذیل توصیه می کنیم:
1 - سیمای حضرت مهدی علیه السلام در قرآن، سید هاشم حسینی بحرانی، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی
2 - امام مهدی از دیدگاه قرآن و عترت، علی دوانی
3 - مهدی در قرآن، رضا فیروز
4 - المهدی فی القرآن، سید صادق الحسینی الشیرازی
منبع: تبیان
مهدی موعود در روایات اسلامی فرزند امام حسن عسکری است.
مکتب اسلام- سال 8ـ ش7ـ م91-خرداد 46
(موعودی که جهان در انتظار اوست.)
در شمار گذشته توضیح دادیم که زمزم مخالفت با احادیث «مهدی موعود اسلام» بیشتر از دو نفر عالم متعصب اهل تسنن یعنی ابن حزم و ابن خلدون اندلسی سرچشمه گرفته است در پایان مقاله نیز تذکر دادیم که چون این دو تن در قلمرو دولت اموی اندلس (اسپانیا) بسر میبرده اند لذا دستخوش تعصب و بدبینی نسبت بشیعه و حقایق اسلامی گشته و در نتیجه آن سخنان بی اساس را از خود بیادگار گذارده اند
و گرنه احادیثی که در کتب معتبر اهل سنت راجع به مهدی آل محمد و ظهور وی و دولت جهانی او رسیده، آنقدر زیاد و صریح است که جای بحث و گفتگو برای کسی باقی نمی گذارد برای نمونه توضیح میدهیم که حافظ ابو نعیم اصفهانی دانشمند نامی و عالیمقام اهل تسنن، گذشته از روایاتی که در کتابهای «عوالی» و «فوائد» خود راجع به مهدی موعود روایت کرده یک کتاب مستقل بنام «اربعین» مشتمل بر چهل حدیث صحیح و معتبر و مورد اتفاق علمای اهل تسنن تحت چهل عنوان نوشته است همچنین کنجی شافعی در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» ضمن بیست و پنج باب روایاتی از منابع اهل تسنن دربار مهدی موعود اسلام نقل کرده و می گوید: «مطالب این کتاب را فقط از طرق و مدارک اهل تسنن جمع آوری کرده ام تا استناد بآن محکم تر باشد!».
فهرست عناوین روایات مهدی موعود
اکنون قسمتی از عناوین حدیث و ابواب جالب این دو کتاب را نقل می کنیم تا خوانندگان کاملا دریابند که حتی دانشمندان شیعه از این بالاتر دربار مهدی موعود یا بعبارت دیگر امام زمان خود سخن نگفته اند با این وصف جای تأسف است که سعد محمد حسن و فرید وجدی و احمد امین موضوع مهدویت را عقیده خاصه شیعه و زاد فکر ایرانی میدانند!
اینک عناوین احادیث و ابواب در کتاب نامبرده راجع به مهدی موعود اسلام از
از نظر اعاظم علمای اهل تسنن «مهدی» از فرزندان فاطمه (ع) دختر پیغمبر است، مهدی برگزید خداست، مهدی از اولاد حسین است، مژد پیغمبر بظهور مهدی بعد از انقلاب اوضاع جهان، مهدی یکی از سروران بهشت است، مهدی بعد از پادشاهان ستمگر میآید، نام مهدی، کنیه وی، دندانهای او، رنگ چهره وی، اندام برازند او، مشخصات قیافه او، خوی مهدی، بخشش او، عدالت بی نظیر وی، مهدی پیشوای شایسته است، مهدی به سنت پیغمبر عمل می کند، مهدی مجد و عظمت اسلام را تجدید می کند، رفاه و تنعم مسلمانان در عصر وی، حکومت جهانی مهدی، خلافت الهی او، با مهدی بیعت کنید، عیسی بن مریم پشت سر مهدی نماز میگزارد، مهدی عیسی نیست، مهدی دلها را با هم پیوند می دهد.
هنگامی که پای تعصب بمیان می آید!
بطوریکه در شماره 4 و 5 خاطر نشان ساختیم احادیث مهدی موعود اسلام بهمین مضامین از مؤلفین راویان اهل تسنن در معتبرترین کتابهای حدیث آنان، از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده بطوریکه میتوان گفت بعد از اصول اعتقادی و فرائض دینی کمتر موضوعی است که تا این حد مورد توجه اهل تسنن واقع شده باشد!
با این وصف می بینیم احمد امین مصری و تنی چند از همفکران او، اخیراً زمزمه تازه ای ساز کرده و چون دیده اند شیعیان، مهدی موعود اسلام را که این همه روایات در خصوص او وارد شده است، پیشوای دوازدهم خود می دانند، موضوع «مهدی موعود» را نتیج فکر ایرانی دانسته اند گوئی موضوع مهدی تازگی دارد و مسبوق بهیچ سابقه ای نبوده است!!
جالب توجه اینست که اینان از یکطرف از فلان مستشرق مسیحی یا یهودی گواه می آورند که گفته است «مهدویت» ساخته فکر ایرانیان شیعی مذهب است، و اهل سنت را با آن سروکاری نیست، و از طرفی همان خاورشناس بیگانه تمام دلیل و برهان خود را در مسئله انکار مهدی بر اساس فکر ابن حزم اندلسی و ابن خلدون اشبیلی پی ریزی میکند!
در صورتیکه اصولا ما پیش از ظهور حتی از یکقرن باین طرف در هیچ کتاب اهل تسنن نمی بینیم که اعتقاد به مهدی موعود را ناشی از فکر ایرانی دانسته باشد، بلکه راویان اخبار مهدی کسانی امثال عمربن الخطاب و فرزند وی عبدالله عمر، ابن عباس، عبدالله بن مسعود، حذیفه یمانی، ثوبان غلام عمر و سایر مؤلفیس روایت اهل تسنن میباشند! از اینرو می بینیم این پندار بی اساس بیشتر بواسطه نفوذ و پیشرفت تشیع در جامعه ایرانی سرچشمه گرفته که برخی از متعصبین عرب اهل تسنن و خاورشناسان کهنه کار را تحریک به نشر اینگونه مطالب غیر منطقی نموده است، و در واقع این نسبت ناروا بیش از هر چیز جنبه انتقامی دارد و گرنه با هیچ یک از مدارک تاریخ و حدیث سازگار نیست.
موعود اسلام حجة بن الحسن العسکری است.
از مجموع روایات معتبری که در منابع و مدارک اهل تسنن آمده است، بخوبی استفاده می شود که «مردی از دودمان پیغمبر اسلام و امیرمؤمنان و زهراء دخت والاگهر پیغمبر (ص) که از نسل امام حسین علیه السلام میباشد، در بحرانی ترین ایام دنیا که جامعه بشری در زیر بار ظلم و ستم ناله جان کاهش بآسمان میرود و نجات دهنده داد گری را ازخداوند میخواهد بامر الهی آشکار گشته، و جهان را از مظالم بیداگران می رهاند، او ستمدیدگان را آزاد و خدا پرستان و مردم نیکو کار را از یک زندگی آرام بخشی که تا آنروز جهان بخود ندیده است، برخوردار می کند.
حال اگر در میان آنهمه روایات معتبر چند حدیث مبهم و نامأنوس و مخالف با مضامین روایات معتبر وجود داشته باشد، چنانکه در نظائر این مورد می گوئیم قابل اعتنا نیست و از درجه اعتبار ساقط است.
در شماره 4 گفتیم که بالغ بر صد نفر از علمای واقع بین اهل تسنن تصریح کرده اند که این موعود بزرگ کسی جز پسر امام دوازدهم شیعیان نیست، حتی برخی از دانشمندان اهل تسنن کتاب هائی بنام «الائمة الاثنی عشر» تألیف کرده و رسماً از امام دوازدهم با نام و نام پدرش حضرت عسکری و مادر گرامیش و سال و محل ولادت آنحضرت سخن گفته اند.
در آن شماره گفتار شش تن از علمای معروف سنی را با ذکر مأخذ نوشتیم و اینک برای اطلاع بیشتر خوانندگان بذکر گفتار چند نفر دیگر آنان مبادرت می ورزیم.
1ـ مورخ نامی عبدالملک عصامی مقیم مکه متوفی بسال 1111 در جلد چهارم «سمط النجوم العوالی» صفحه 138 به ترتیب ذکر ائمه طاهرین مینویسد» امام محمد المهدی فرزند امام حسن عسکری بن علی النقی بن حسین بن علی بن ابیطالب رضی الله عنهم اجمعین ! در روز جمعه نیمه شعبان سال 255 یا 256 متولد گردید نام مادرش صیقل یا سوسن و گفته اند نرجس بوده است کنی او ابوالقاسم، القابش: حجت و خلف صالح و قائم، و منتظر و صاحب الزمان و «مهدی» است که از همه مشهورتر است، وقتی پدرش رحلت کرد او پنجساله بود»
2ـ شیخ عبدالله مطیری شافعی در کتاب «الریاض الزاهرة» فی فضل آل بیت النبی و عترته الطاهره» نیز به ترتیب اسامی ائمه اطهار می نویسد: امام دوازدهم فرزند (حسن عسکری) محمد قائم مهدی رضی الله عنه است که در میان ملت اسلام از پیغمبر و جدش علی (رض) و سایر پدران بزرگوارش روایات صریح دربار او رسیده است او قائم منتظر است که در خبر صحیح نوید داده شده، او پیش از آنکه ظهور کند دو غیبت داشته است.
3ـ ابن حجر مکی متوفی سال 974 در صواعق المحرقه صفحه 124 مینویسد: ابوالقاسم محمد الحجه، سن وی بعد از پدرش پنجسال به دو در آن سنین کودکی خداوند حکمت را باو آموخت او را قائم منتظر مینامند.
4ـ جمال الدین عطاء الله متوفی سال 1000 در کتاب فارسی تاریخ خمیس که بنام وزیر امیر علیشیر نوائی نوشته است می نویسد: کلام در بیان امام دوازدهم محمدبن الحسن علیهما السلام. تولد همایون آن در درج ولایت در منتصف شعبان سنه 255 در سامره اتفاق افتاد، مادرش صیقل یا سوسن و قیل نرجس
5ـ صلاح الدین صفدی بسال 764، هـ در شرح الدائرة بنقل ینابیع المود شیخ سلیمان حنفی، می نویسد: مهدی موعود امام دوازدهم از ائمه اثنی عشر است، اول آنها سیدنا علی است و آخر آنان مهدی رضی الله عنهم است.
6ـ شیخ الاسلام احمد جامی در قصیده ای که باین شعر ختم می شود.
عسکری نور دو چشم آدم است و عالم است
همچو یک مهدی سپهسالار در عالم کجاست؟
منبع: تبیان
نشانههای ظهور
احادیثی که از نشانههای ظهور مهدی سخن میگوید، چه در کتب شیعه و چه سنی، غالبا درباره دو موضوع بحث میکند:
1. حوادث مستقل و جداگانهای که رخ خواهد داد؛
2. وضع اجتماعی و سیاسی و تکنولوژی (فناوری) که جهان، پیش از ظهور دارد. به عبارت دیگر، وضع دنیای سیاست و اجتماع و فناوری پیش از ظهور را برای ما ترسیم میکند.
در مورد رویکرد دوم، هر که درباره نشانههای ظهور پژوهش کند، درمییابد که جهان کنونی، از هر وقت دیگری، به زمان ظهور نزدیکتر است.
از جنبه تکنولوژی، احادیث از جهانی سخن میگویند که در آن هواپیماهایی است که مسافران را از کشوری به کشور دیگر میبرند و ایستگاههای رادیویی به تعداد مردم دنیا وجود دارد که میتواند خبر را در آن واحد، برای تمامی دنیا پخش کند و تلفنهای تصویری هست و هر که در مشرق است، صدای برادرش را در مغرب میشنود و چهره او را میبیند و رایانههای دستی وجود دارد که دارای برنامههای گوناگون است و دارندهاش را از همراه داشتن هزاران کتاب، بینیاز میکند.
از جنبه اجتماعی، احادیث از وضع اجتماعی سخن میگوید که زنان، لباس مد روز پوشیده یا برهنهاند که گویای کشف حجاب یا آرایشهای جاهلانه است و انواع منکرات به ظهور میرسد که پیش از پیدایش، آدمی تصورش را نمیکرد.
از جنبه سیاسی، سخن از کشف معبد هیکل سلیمان میگوید که لازمه برپایی دولت اسراییل در دل جهان عرب و اسلام است. نیز وجود جنبشهای اسلامی در جوامع مسلمان که تلاش دارد حکومت اسلامی برپا کند، اما بسیاری از افراد مجاهد زندانی میشوند. همچنین از تأسیس دولتی در مشرق سخن میگوید که زمینهساز دولت مهدی است. نیز اختلاف کارگزاران شیعی و چندگانگی سخنشان که با بیعت با مهدی، وحدت کلمه پیدا میکنند. همچنین مهدیان دروغینی ظاهر میشوند. تمامی آنچه برشمردیم، در احادیث نشانههای ظهور آمده است.
تشخیص مدعیان مهدویت
تنها اصلی که میتوان برای شناخت مدعیان دروغگوی مهدویت، بدان اعتماد کرد، تأیید و امداد الهی است که توسط مدعی راستگوی مهدویت نشان داده میشود. وی نبوت خاتم و جنبش اوصیای پیامبر را که پدرانش بودند، تصدیق میکند. این کاری لازم برای مدعی نبوت و رسالت است.
امداد و تأیید الهی، با ظهور عیسی بن مریم نشان داده میشود که قرآن، قصه وی را گفته است که مردگان را زنده میکرد و کور مادرزاد و مبتلایان به پیسی را شفا میداد.[1]
این اصل، راه را بر هر مدعی دروغینی میبندد، خواه شخص به عمد دروغ گوید یا قربانی مکاشفه عرفانی پنداری شود، مانند آنچه برای «مهدی سودانی» پیش آمد که پنداشت مهدی موعود(ع) است. وی خیال کرد پیامبر به او گفته که مهدی موعود(ع) است. مهدی سودانی در یکی از نوشتههایش در تاریخ 16 شعبان 1299 هجری میگوید:
سید وجود(ص) به من خبر داد: من مهدی منتظرم. پیامبر چندین بار مرا بر کرسیاش نشاند و خلفای چهارگانه [ابوبکر، عمر، عثمان و امام علی] و قطبها[ی دراویش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملایکه مقرب و اولیای زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان کنونی، نیز جنیان مؤمن، تأیید و یاری کرد.
در هنگام جنگ، سید وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر میشود؛ نیز خلفای چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشیر نصرت و پیروزی را به من داد و فرمود: با داشتن آن شمشیر، کسی بر من پیروز نمیشود، گرچه گروه انس و جن باشند.
آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمی از نور برافراشته میشود و در جنگ، همراه من است. عزراییل پرچمدار است. از این رو، یارانم ثابتقدم میشوند و در دل دشمنانم، ترس افکنده میشود و هر که با من دشمنی کند، خداوند خوارش میکند. پس هر که به راستی سعادتمند باشد، میپذیرد من مهدی منتظرم. اما خداوند در دل کسانی که جاهطلباند، نفاق میافکند. پس به سبب حرص بر جاهطلبی، مرا تصدیق نخواهند کرد... سید وجود(ص) به من دستور داد به منطقه «ماسه» در کوه قدیر هجرت کنم و از آنجا به تمامی مکلفان، دستور کلی را بنویسم. ما هم به امیران و بزرگان دینی نوشتیم، اما بدبختان نپذیرفتند و درستکاران تصدیق کردند... سید وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنکه در مهدویت تو شک کند، به خدا و رسول کافر شده است.
تمام آنچه درباره خلافتم و مهدویت به شما گفتم، در بیداری و در حال صحت، سید وجود(ص) به من گفت، بیآنکه مانعی شرعی باشد. نه خوابی بود و نه ربایشی و نه مستی و نه دیوانگی...[2]
منبع: تبیان
ویژگیهای تبلیغی قرآن درباره موعود آخرالزمان
محمود محمدی عراقی آنچه فرا روی شماست، بخش اول از گفتگوی موعود با «حجةالاسلام والمسلمین محمدی عراقی»، نماینده ولی فقیه و سرپرستسازمان تبلیغات اسلامی، درباره ویژگیهای تبلیغی قرآن و نقش موعود آخرالزمان است، امید که مطلوب طبع لطیف خوانندگان موعود واقع شود. انشاءالله موعود: با تشکر از اینکه فرصت انجام این گفتگو را فراهم آوردید، به عنوان اولین سؤال، ویژگیهای تبلیغی قرآن را بفرمایید.
محمدی عراقی: ضمن تشکر از پدیدآورندگان این نشریه مبارک، به شما که اولین نشریه اختصاصی درباره امام عصر ، علیهالسلام، را منتشر کردهاید تبریک میگویم. تا آنجا که من اطلاع دارم «موعود» اولین نشریهای است که اختصاص به آن حضرت دارد و شاید که در جهان منحصر به فرد باشد. همچنین فرارسیدن میلاد مسعود و فرخنده حضرت مهدی ، علیهالسلام، را که برای مردم و ما یکی از شادیبخشترین روزهاست تبریک میگویم.
اولین نکته اینست که قرآن کریم، موعود آخرالزمان را به عنوان یک نتیجه قطعی و یقینی معرفی میکند. در آیه شریفه «و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم وارثین» (1) و همچنین و آیه دیگر از سوره نور، ملاحظه میکنید که از این موضوع به عنوان یک اراده الهی با کمال قاطعیت و حتمیتیاد شده است و یا در آیه شریفه «وعدالله الذین امنوامنکم و عملوالصالحات لیستخلفنهم فیالارض کمااستخلف الذین من قبلهم...»، (2) از آن به عنوان یک وعده الهی ذکر شده است و این یکی از ویژگیهای خاص قرآن کریم است. در واقع، آیات فوق، رابطه بین «موعود آخرالزمان» و «بینش توحیدی» را بیان میکند و بر حتمیت و قطعیت آن تاکید دارد.
نکته دوم در این باره آنست که، قرآن کریم، ظهور آن منجی موعود را با آرزوها و فطرت حقطلبانه و عدالتخواهانه بشر پیوند زده است. بدان معنی که با توجه به استضعاف بشر، وعده خداوند، حاکمیت دادن صالحان و مستضعفان بر پهنه زمین است.
در طول تاریخ، انسان همیشه در آرزوی تحقق یک حکومت صالح و دور از ظلم و بیعدالتی بوده است. قرآن حکیم در معرفی حکومتحضرت مهدی ،علیهالسلام، و موعود آخرالزمان، روی این خواست فطری انسان انگشت گذاشته است. باید توجه داشت که همه قیامهایی که علیه ستمکاران صورت گرفته، بر اساس همین خواست فطری بشر بوده است اما، متاسفانه این تمنا تحقق نیافته است.
در آیات قرآن اشاره شده که مهدی موعود، کسی است که بر مستضعفین منت مینهد و آنها را نجات میبخشد و پیشوای جامعه بشری قرار میدهد.
در آیه، «و لقد کتبنا فیالزبور من بعدالذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (3) پایان سعادتمندانه حیات انسان، همراه با حاکمیت صالحان بر کره زمین است موعود: آیا قرآن این امر را مختص مسلمین اعلام میکند؟ محمدی عراقی: خیر، قرآن بر این نکته تاکید میورزد که اعتقاد به موعود آخرالزمان، تنها به شیعیان و مسلمانان اختصاص ندارد. بلکه، تمام پیامبران گذشته، بشارت فرارسیدنش را دادهاند. چنانکه در آیه شریفه، «و لقد کتبنا فیالزبور... » ذکر شده است.
چنانکه میدانید، زبور کتاب دینی حضرت داوود ،علیهالسلام، است. قرآن ما را آگاه میسازد که در زبور، وعده فرارسیدن موعود داده شده است و این خود یکی از نکات ظریف و تبلیغی قرآن است.
نکته دیگر اینکه، اصولا قرآن با آوردن تمثیلهایی از امم گذشته، سنت اصلاحگرایی و تغییر و تحول را یک «سنت الهی» و «قانون آسمانی» معرفی میکند و از امم پیشین نیز در این باره مثال میآورد.
در همان سوره مبارک نور، آیه 55، قرآن مجید برای آنکه، حالت استبعادی و بعید دانستن ظهور موعود را از ذهن انسان دور کند، میفرماید: «کمااستخلف الذین من قبلهم...» یعنی این وعده الهی، یک سنت است، چنانکه قبلا هم بوده. مثلا در امت موسی ،علیهالسلام، هم بوده و این خداوند است که جایگزینی حکومتی و نظامی به جای حکومتی دیگر را وعده داده است. لذا، آن خداوندی که مدبر انسان و جهان است، قادر است روزی وعده ظهور موعود و منجی آخرالزمان را محقق سازد.
موعود: صرف نظر از بیانات کلی، آیا به صورت واضحتر و مشخصتر قرآن به امر ظهور موعود اشاره دارد؟ محمدی عراقی: بله، در قرآن، اشارات بسیاری آمده که ائمه معصومین ، علیهمالسلام، در روایات خود، آن اشارات را صریحا مرتبط با موضوع موعود آخرالزمان دانستهاند.
موعود: لطفا نمونههایی را ذکر بفرمایید.
محمدی عراقی: خداوند با بیانی تمثیلی به این موضوع اشاره دارد و قرآن میفرماید:
«ان عدةالشهور عندالله اثناعشر شهرا» (4) خداوند در این آیه اشاره به ماههای دوازدهگانه دارد، و بیان میکند که نزد خداوند تعداد ماهها دوازدهتا است. روایات این آیه را تفسیر نمودهاند و منظور از ماههای دوازدهگانه را وجود و حضور دوازده امام در میان انسانها دانستهاند که طبق همان روایات، آخرین آنها، حضرت مهدی، علیهالسلام، است.
بعضی از علمای گذشته، درباره آیاتی که مرتبط با موضوع موعود آخرالزمان است کتب مفصلی نوشتهاند. ذکر آیات مرتبط با این موضوع بحث مفصلی میطلبد که ما را از موضوع این گفتگو دور میسازد.
نکته دیگری که قرآن بدان متذکر است، آنست که منجی و موعود، به مثابه مشعل امید در جامعه و قلب انسانها معرفی شدهاست. چنانکه ایشان را به عنوان «بقیةالله» (5) معرفی مینماید.این مطلب خود نکته ظریف و روانی در امر تبلیغ و تعلیم و تربیت است ، چون انسان به امید دلبسته است و با امید زنده است و سختترین بحران برای انسان آنست که به ورطه یاس و ناامیدی بیفتد. از همین رو، قرآن، نقطه روشن و امیدبخش را در دل انسان، موعود آخرالزمان معرفی میکند.
موعود: اجازه بدهید بپرسیم اصولا انسان چه وقت و یا به چه دلیل به ورطه پوچی و یاس میافتد؟ محمدیعراقی: از قرآن چنین استنباط میشود که، انسان موجودی است که همواره میخواهد رابطهای با جهان بینهایت و ماوراءالطبیعه داشته باشد و این ارتباط نیازمند وسیله و اسبابی است تا امکان این ارتباط را فراهم میسازد. این ارتباط به دلیل ضعف و ناتوانی انسان معمولی، از طریق امامت و ولایت ممکن میشود. چنانچه انسان، احساس کند که هیچ رابطهای با آن عالم ماورایی ندارد و یا معلق مانده، دچار پوچی میشود و احساس میکند به بنبست رسیده است. این نیز از همان شعلههای درونی انسان است و از نشانههای وجود فطرت الهی در کالبد آدمی بهمان سان که در عصر کنونی، در قرنی که ظاهرا متمدنترین مردمان زندگی میکنند، این بیماری به جان انسان افتاده است که آدمیان احساس میکنند با ابدیت ارتباط ندارند.
این نکته، یکی از وجوه مهم تبلیغی قرآن است. امامت، تجلی عینی ارتباط انسان با خداست، ارتباط انسان با ماوراءالطبیعه .
موعود: ویژگیهای تبلیغی اهلبیت ، علیهمالسلام، دراینباره چگونه است؟ محمدی عراقی: روایات اسلامی و احادیث اهلبیت ،علیهمالسلام، درباره موعود آخرالزمان بسیارند، اما یکی از مهمترین ویژگیهای این روایات تکیه بر موضوع «عدالت» است. چه، روایاتی که از پیامبر اکرم ، صلیاللهعلیهوآله، در این باره رسیده همه ، مورد تاکید اکثر فرق شیعه و سنی است. شاید معروفترین آنها، حدیث معروف عدل است که میفرمایند:
«یملاالله بهالارض عدلا قسطا کما ملئت جورا و ظلما» خداوند زمین را از قسط و عدل پر میسازد پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد. (6) اگر توجه کنیم درمییابیم که همین موضوع «عدل» هم که در روایات ائمه بر آن تکیه کردهاند، بر اساس نوعی آرمانخواهی است و متکی بر بینش عدالتخواهانه بشر است.
انسان به طور طبیعی از ظلم و ستم بیزار و جوینده عدالت است. بنابراین، همیشه در انتظار روزی به سرمیبرد که عدالتحقیقی برقرار شود. موعود آخرالزمان، بهعنوان تجسم این آرزوی بشر، معرفی شده است. به این معنی که روزی فرا میرسد که تمام ستمهای تاریخی، تبعیضها و ظلمها پایان میپذیرد و عدالتبهدست مهدی،علیهالسلام، برقرار میشود، آنهم یک عدالت جهانی و فراگیر و نه محدود و منطقهای.
یکی دیگر از وجوه بیانات اهل بیت در اینباره، برانگیختن «احساس شوق و اشتیاق» انسان استبرای آنکه منتظر باشد.
به حدیث معروفی که از منابع معتبر ذکر شده اشاره میکنم; نبیاکرم، صلیاللهعلیهوآله، فرمودند:
«افضل اعمال امتیانتظارالفرج» بالاترین عبادت امت من انتظار فرج است. (7) این حدیث معتبر به عبارتی یک نوع تربیت عملی استبرای ما که همواره حالت اشتیاق و انتظار داشته باشیم. چنین انسانی هیچگاه و هیچ زمانی حتی اگر در سختترین شراط تاریخی باشد ، احساس ناامیدی نمیکند و همیشه نورامید در دلش روشن است و این اشتیاق و انتظار ، او را در برابر شرایط دشوار مقاوم میکند.
نکته سومی که در بیانات اهل بیت، علیهمالسلام، درباره حضرت مهدی، علیهالسلام، مشاهده میشود، توجه به موضوع «آمادگی برای ظهور» است و احساس حضوری دائمی و واقعی در نسبتبا امام عصر، علیهالسلام، زیرا ایشان به عنوان یک انسان الهی ، همواره ناظر و شاهد اعمال ما هستند و همه افعال ما ، در مقابل چشم ایشان حاضر است.
باید توجه داشت که این حضور و نظارت حضرت، ریشه قرآنی نیز دارد. نکته مهمی که در مبحث مربوط به ویژگی امام قابل بحث است و ضمنا مطابق با باور ما، منطبق با آیات سوره مبارک قدر نیز هست این است که ، در شب قدر همه آنچه را که انسان انجام میدهد و نامه اعمالش به حضور امام زمان ، علیهالسلام، تقدیم میشود. در روایات دیگر هم به این نکته توجه شده که انسان مؤمن به امامت و ولایت ، همواره باید، حضور دائمی ایشان را احساس کند و بداند که هر اندازه که این احساس حضور بیشتر باشد، تاثیر آن هم در زندگیش بیشتر میشود.
موعود: در تبلیغ موضوع مهدویت و انتظار، چه نکاتی را میبایست مورد توجه قرار داد؟ محمدی عراقی: در این باره هم هیچ راهنمایی بهتر از روایات و آیات نیستند. بیگمان باید دید که پیامبر اکرم ، صلیالله و علیه و آله، و ائمه اطهار ، علیهمالسلام، چگونه آن حضرت را معرفی نمودهاند.
یکی از مسائل مهم ، در معرفی امام عصر، علیهالسلام ، معرفی ایشان به عنوان شخصیتی فراگیر استبه گونهای که فراتر از هر مذهب و ملیتی برای مردم کل جهان مطرح هستند و قیامشان جهانی است.
قرآن ایشان را به عنوان منجی و ذخیره الهی همه انسانهای مستضعف در سرتاسر جهان معرفی میکند.
خداوند تنها بر مؤمنین ، مسلمین و یا شیعیان منت نگذاشته استبلکه میفرماید:
«و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا...» همچنین در آیات و روایات، همه پیامبران الهی به عنوان بشارتدهنده ظهور حضرت معرفی شدهاند چنانکه در منابع فرهنگی همه ملتهای منتشر در جهان نشانههای موعود آخرالزمان و اعتقاد به منجی و مصلح جهانی دیده میشود.
اما تفاوت مهمی که بین اعتقاد ویژه مکتب تشیع و سایر فرق و مذاهب وجود دارد آن است که، تمام ویژگیهای شخصی آن حضرت به همراه نام پدر، مادر، زمان تولد و ....ذکر شده است . همین نوع معرفی، مانع سوءاستفاده میشود. از همین رو، ما هم ناگزیر، میبایست در معرفی چهره نورانی امام زمان، علیهالسلام، از همان سیره نبیاکرم ، صلیالله و علیه و آله، و ائمه معصومین ،علیهمالسلام، تبعیت کنیم. ضمن اینکه، باید از بروز هر نوع خرافه و انحراف هم جلوگیری کنیم. متاسفانه اینکه گاهی در جامعه مسایل نادرستی درباره ارتباط با آن حضرت مطرح میشود که ممکن استبا شان و ساحت مقدس امام زمان ناسازگار باشد، پس باید بشدت مراقبت کرد و از طرح این مباحث پرهیز داشت.
نکته دیگری که به نظر میرسد قابل توجه باشد، بهرهگیری از ادعیه است.ادعیهای که درباره امام زمان ، علیهالسلام، وارد شده بسیار سازنده است. شاید رایجترین آنها همان «دعای ندبه» باشد که به صورت سنتی رایج در روزهای جمعه خوانده میشود. زیارتهای بسیاری درباره حضرت وارد شده که سازنده است که باید از این متون دست نخورده و ادعیه و زیارت استفاده کرد.
ابزارهای هنری نیز در کار تبلیغ نقش مهم و مؤثری دارند، به تصویر کشیدن چهره سرخورده بشر امروز که علیرغم همه پیشرفتهای ظاهری در امر اقتصاد و تکنولوژی، دچار بحرانهای روحی و روانی شده بروشنی این پیام را منتقل میسازد که عصر توسعه تکنولوژی و عصر علم و فنآوری، همراه با بحرانهای روحی و روانی بوده که اعتقاد به مهدویت و موعود آخرالزمان به عنوان نسخه شفابخش میتواند به همه سؤالهای پنهان و آشکار انسان امروز جواب دهد و همه دردهای بیدرمان او را درمان کند. این سرگشتگی را به بهترین شکل به وسیله ابزار هنری میتوان نشان داد و تشنگی و نیاز او را به معنویت و مهدویت میتوان به تصویر کشید. یعنی، تصویرسازی از آیندهای امیدبخش و درخشان در برابر پلیدیها و سیاهیهایی که امروزه این کره خاکی را در خود فرو برده است.
موعود: در این باره چه وظایفی را متوجه سازمانهای فرهنگی کشور میدانید؟ و عملکرد آنان را چگونه ارزیابی میکنید؟ محمدی عراقی: قدیمیترین مرکز فرهنگی و تربیتی حوزههایعلمیهاند، اکثر قریب به اتفاق کتابهایی هم که درباره مهدی موعود، علیهالسلام، نوشته شده توسط نخبگان و برجستگان همین نوع مراکز و حوزههای علمیه شیعه عرضه شده است. بیگمان نیاز به انجام کارهای بیشتر و آثار متعدد وجود دارد.
پس از حوزههای علمیه، دستگاههای تعلیم و تربیتی رسمی کشورند که نسل نو را میپرورند. مدارس میتوانند نقش مهمی دراینباره داشته باشند بویژه، مربیان و معلمان مهمترین رسالت را در معرفی درست امام عصر، علیهالسلام، به نوجوانان برعهده دارند و بموازات آنها کتابهای درسیاند. این کتب مؤثرترین وسیله برای پرداختن به این موضوع و انتقال اعتقادی عمیق به همراه امید در روح و جان جوانان و نوجواناناند.
پس از اینها نوبتبه سازمانهای فرهنگی و هنری میرسد. مانند رسانهها و در راس آنها صدا و سیماست که با گستردگی و نفوذی که دارد میتواند بیشترین نقش را در تبلیغ موضوع مهدویت و ترویج اعتقاد درستبه امام عصر ایفا کند.
مطبوعات در مرحله بعدی میتوانند رسالتخود را به بهترین وجه انجام دهند. بیگمان اهل منبر، شاعران، نقاشان و سایر هنرمندان و سخنوران میتوانند در حفظ ارتباط و تعمیق و تلطیف این اعتقاد نقش مهمی داشته باشند.
البته، چنانکه اشاره شد، به برکت پیروزی انقلاب اسلامی و بخصوص در دوران دفاع مقدس یکی از مهمترین ارزشهای معنوی و اخلاقی و اعتقادی که در جامعه زنده و بارور شد; اعتقاد به مهدویت و امام زمان، علیهالسلام، و همچنین ارتباط معنوی با ایشان بود. بخصوص در مناجاتها و وصیتنامههای رزمندگان، و در حالات عرفانی ویژهای که در جبههها بروز داشت و حتی خاطرات شیرینشان نشانههای ارتباط معنوی با حضرت دیده میشد که میبایست آنها را حفظ کرد و به عنوان امانتبه نسلهای آینده سپرد.
والسلام
________________________________________
1. سوره قصص (28)، آیه 5.
2. سوره نور (46)، آیه 55.
3. سوره انبیاء (21)، آیه 105.
4. سوره توبه (9)، آیه36.
5. سوره هود (11)، آیه86 ، «بقیةالله خیرلکم ان کنتم مؤمنین».
6.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص73، ج 18.
7. مجلسی، محمدباقر، همان، ج 52، ص 128، ح 21.
بحارالانوار,علامه مجلسی,jeld=51,safhe=73
بحارالانوار,علامه مجلسی,jeld=52,safhe=128
منبع: تبیان
ولایت امام مهدی علیه السلام
امام مهدی (ع) - مکتب مهدویت
پرسش : ولایت به چه معنایی است؟
پاسخ : ولایت در لغت به معنای قرب ونزدیکی است.
فیومی می گوید: «وَلْی مثل فَلْس به معنای قرب ونزدیکی است».(مصباح المنیر، ماده ولی)
در اقرب الموارد آمده است: «وَلْی عبارت است از قرار گرفتن فرد یا شئ دوم به دنبال فرد یا شئ اول بدون فاصله ...».(اقرب الموارد، ماده ولی)
راغب اصفهانی می گوید: «ولاء وتوالی به معنای آن است که دو چیز ویا بیشتر طوری کنار هم قرار گیرند که بین آن دو، غیر از خود آنها چیز دیگری فاصله نبوده باشد».(مفردات راغب، ص 523)
با توجّه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ واینکه معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به محسوسات به کار می برد، می توان گفت:
واژه « ولایت» در آغاز برای قرب ونزدیکی خاص در محسوسات «قرب حسی» به کار رفته است، آن گاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بر این اساس، هر گاه این واژه در امور معنوی به کار می رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت می کند ولازمه آن این است که ولیّ نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد دارای حقّی است که دیگری ندارد ومی تواند تصرّفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن او نمی تواند. مثلاً ولیّ میّت می تواند در اموال او تصرف کند. این ولایت او ناشی از حق وراثت است. کسی که بر صغیر ولایت دارد حق تصرف در امور وی را دارد، وکسی که ولایت نصرت دارد می تواند در امور منصور «آن کسی که نصرتش را عهده دار است» تصرف کند. خداوند ولی امر بندگان خویش است یعنی امور دنیوی واخروی آنها را تدبیر می کند واو ولیّ مؤمنان است، یعنی بر آنها ولایت خاص دارد.
بنابراین، حاصل معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه ای از قرابت است که منشأ تصرف ومالک بودن تدبیر است.(المیزان، ج 6، ص 12)
به عبارت دیگر: ولایت، نوعی اقتراب ونزدیکی به چیزی است، به گونه ای که موانع وحجاب ها از میان برداشته می شود.(المیزان، ج 5، ص 368)
حال اگر کسی با ریاضت های نفسانی وقابلیّت هایی که برای خود ایجاد کرده، واز طرفی دیگر مورد عنایات والطاف الهی قرار گرفته وبه مقام قرب تامّ الهی نایل شود، این چنین شخصی از جانب خداوند بر مردم ولایت دارد، ولایتی که لازمه آن این است که ولی نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد، دارای حقّی است که دیگری ندارد واو می تواند تصرّفاتی بنماید که دیگری جز به اذن او نمی تواند. وهمه اینها به اذن واراده ومشیّت خداوند است.
پرسش : معنای ولایت تکوینی امام چیست؟
پاسخ : مقصود از ولایت تکوینی آن است که فردی بر اثر پیمودن راه بندگی آن چنان قرب وکمال معنوی پیدا کند که به فرمان واذن الهی بتواند در جهان تصرف نماید. «ولایت تکوینی» یک کمال روحی ومعنوی است که در سایه عمل به تکالیف الهی وقوانین شرع در درون انسان پدید می آید وسرچشمه مجموعه ای از کارهای خارق العاده می گردد. این نوع ولایت بر خلاف «ولایت تشریعی» کمال وواقعیتی است اکتسابی، وراه کسب برخی از مراتب آن به روی همه باز است، وامام می تواند به بالاترین مراتب آن برسد.
ولی مقاماتی که در «ولایت تشریعی» بیان گردیده، همه موهبت خداوندی است که پس از تحصیل یک سلسله زمینه ها، چیزی جز خواست خداوند در آن دخالت ندارد.
پرسش : ولایت تکوینی دارای چه نتایجی است؟
پاسخ : در مصباح الشریعه آمده است: «العبودیّة جوهرة کنهها الربوبیّة»؛ «بندگی وپیمودن قرب به خدا، گوهری است که نتیجه آن خداوندگاری وکسب قدرت وتوانایی بیشتر است.»(مصباح الشریعه، ح 1)
قرب الهی آثار فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 - تسلّط بر نفس
خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهی عَنِ الفَحْشآءِ وَالمُنْکَرِ»؛ «نماز انسان را از منکرات وبدی ها باز می دارد.»(سوره عنکبوت، آیه 45)
2 - بینش خاص
از مزایای قرب الهی این است که انسان در سایه صفا وروشنی دل، بینش خاصی پیدا می کند که با آن حق وباطل را به روشنی تشخیص می دهد وهرگز گمراه نمی شود.
قرآن می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»؛ «ای کسانی که ایمان آوردید، اگر پرهیزکار باشید خدا به شما نیرویی می بخشد که با آن، حق وباطل را به خوبی تشخیص می دهید.»(سوره انفال، آیه 29)
3 - نفی خواطر
پویندگان راه عبودیت به واسطه تکامل وقدرتی که در سایه بندگی می یابند، بر تمام اندیشه های پراکنده خود مسلّط می شوند ودر حال عبادت آن چنان تمرکز فکری وحضور قلب دارند که از غیر خدا غافل می شوند وغرق جمال وکمال خدا می گردند.
ابوعلی سینا می گوید: «عبادت، نوعی ورزش برای قوای فکری است که بر اثر تکرار وعادت به حضور در محضر خدا، فکر را از توجه به مسائل مربوط به طبیعت وماده، به سوی تصورات ملکوتی می کشاند. قوای فکری تسلیم باطن وفطرت خدا جوی انسان می گردد ومطیع او می شوند».(اشارات، ج 3، ص 370)
4 - خَلع نفس
در جهان طبیعت، روح وبدن نیاز شدیدی به یکدیگر دارند. ولی گاهی روح، بر اثر کمال وقدرتی که از جانب قرب الهی پیدا می کند از استخدام بدن بی نیاز می شود ومی تواند خود را از بدن خلع نماید.
5 - تصرف در جهان طبیعت
در پرتو عبادت وقرب الهی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان انسان قرار می گیرد، بلکه جهان طبیعت مطیع انسان می گردد وبه اذن پروردگار در پرتو نیرووقدرتی که از تقرب به خدا کسب نموده است در طبیعت تصرف می کند ومبدأ یک سلسله معجزه ها وکرامات می شود، ودر حقیقت دارای قدرت بر تصرف وتسلط برتکوین می شود.
پرسش : آیا امام می تواند ولایت تکوینی داشته باشد؟
پاسخ : ولایت تکوینی امام معصوم همچون امام زمان (ع) را با چند مقدمه می توان به اثبات رساند:
الف . قرآن درباره آصف بن برخیا می گوید: «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک فَلَمّا رَءآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی...»؛(سوره نمل، آیه 40)
«کسی که دانشی از کتاب [آسمانی] داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد. و هنگامی که [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: این از فضل پروردگار من است.»
ب . از برخیآیات دیگر استفاده می شود که خداوند وگروهی دیگر که عالم به کلّ کتابند بین پیامبر ومردم گواه می باشند.
خداوند متعال می فرماید: «قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ»؛ «بگو: کافی است که خداوند، وکسی که علم کتاب نزد اوست، میان من وشما گواه باشند.»(سوره رعد، آیه 43)
ج . ونیز در قرآن آمده است که تنها مطهرون هستند که حقیقت معارف قرآنی را مس کرده وبه آن راه می یابند. «لایَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّرُونَ»؛ «وجز پاکان نمی توانند به آن دست یابند.»(سوره واقعه، آیه 79)
د . قرآن کریم «مطهرون» را خود مشخص کرده ومصداق آن را اهل بیت پیامبر (ص) که شامل خود حضرت نیز هست معرفی کرده است، آنجا که می فرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ «همانا خدا چنین می خواهد که هر رجس وپلیدی را از شما خاندان نبوت دور سازد وشما را از هر عیبی پاک ومنزه گرداند.»(سوره احزاب، آیه 33)
ه . در تشخیص مصداق اهل بیت در این آیه باید به روایات مراجعه کرد، زیرا قرآن می فرماید: «وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»؛ «وبر تو قرآن را فرستادیم تا بر امت آنچه فرستاده شد بیان کنی.»(سوره نحل، آیه 44)
و . با مراجعه به روایات فریقین از شیعه وسنی پی می بریم که مقصود از اهل بیت در آیه تطهیر، پیامبر اکرم (ص)، علی، فاطمه، حسن وحسین: می باشند.(صحیح مسلم، ج 7، ص 130 ؛ صحیح ترمذی، ج 5، ص 656، کتاب المناقب)
اگر چه حصر در آیه، اضافی است در مقابل همسران پیامبر (ص) وسایر صحابه، تا آنها از شمول آیه خارج گردند. در نتیجه آیه تطهیر شامل بقیه اهل بیت: از دوازده امام نیز می شود.
نتیجه اینکه: اهل بیت عصمت وطهارت از ولایت تکوینی برخوردارند.
بریده بن معاویه می گوید: از امام باقر (ع) درباره آیه «قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ» سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «آیانا عنی، وعلیّ أوّلنا وأفضلنا وخیرنا بعد النبیّ (ص)»؛ «تنها ما را قصد کرده است، وعلی (ع) اول وافضل وبهترین ما بعد از پیامبر (ص) است.»(کافی، ج 1، ص 229، ح 6)
پرسش : آیا «ولایت تکوینی» به معنای تفویض است؟
پاسخ : برخی گمان کرده اند که «ولایت تکوینی امام» به معنای تفویض امر عالم به شخص امام است که این با عقیده توحید افعالی سازگاری ندارد. وقرآن نیز یهود را به جهت این عقیده شدیداً مورد سرزنش قرار داده است.(سوره مائده، آیه 64)
برای جمع بین اعتقاد به «توحید افعالی» واینکه در عالم وجود هیچ کاری بدون اراده ومشیت خداوند انجام نمی گیرد واعتقاد به «ولایت تکوینی» امام باید گفت:
اولاً: هرگز تمام امور عالم به امام واگذار نشده است.
ثانیاً: در آن اموری نیز که امام تصرف تکوینی می کند همانند سایر امور، اراده ومشیّت خاص الهی نیز بر آن تعلّق گرفته است.
پرسش : آیا «ولایت تکوینی» متعلق به خداوند است؟
پاسخ : برخی می گویند ازآیات قرآن استفاده می شود که ولایت تنها متعلق به خداوند است.
قرآن کریم می فرماید: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیآءَ فَاللَّهُ هُوَ الوَلِیُّ وَهُوَ یُحْیِ المَوْتی وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیٍْ قَدِیرٌ»؛ «آیا آنها غیر از خدا را ولیّ خود برگزیدند؟! در حالی که ولی فقط خداوند است واوست که مردگان را زنده می کند واوست که بر هر چیزی تواناست.»(سوره شوری، آیه 9)
ونیز در جای دیگر می فرماید: «وَما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ»؛ «وبرای شما به جز خدا، ولی ویاری کننده ای نیست.»(سوره شوری، آیه 31)
از جمع بین اینآیات وآیات دیگر استفاده می شود که «ولایت» در اصل برای خداوند متعال است ودیگران به جهت قرب به خدا وبه اذن او از این مقام بهره مند می شوند.
لذا در سوره مائده می خوانیم: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصِّلوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَهُمْ راکِعُونَ»؛ «سرپرست وولی شما تنها خداست وپیامبر او وآنها که ایمان آورده اند، همان ها که نماز را برپا می دارند ودر حال رکوع زکات می دهند.»(سوره مائده، آیه 55)
ونیز در سوره تحریم می خوانیم: «وَإِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصالِحُ المُؤْمِنِینَ وَالمَلآئِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ»؛ «واگر بر ضد او [پیامبر7] دست به دست هم دهید [کاری از پیش نخواهید برد] زیرا خداوند ولی اوست وهمچنین جبرئیل ومؤمنان صالح وفرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند.»(سوره تحریم، آیه 4)
پرسش : اگر امام ولایت تکوینی دارد پس چرا در مواقع ضروری از آن استفاده نمی کند؟
پاسخ : برخی می گویند: اگر امام دارای ولایت تکوینی وحق تصرف در نظام تکوین است، چرا در مواقع ضرورت، در تقدیرات الهی تصرّف نمی کند تا بلا را از خود دور کرده، دشمنان خود را ریشه کن کند وتمام امکانات را برای خود جلب نماید.
اولاً: قبل از هر چیز این نکته را باید ملتفت باشیم که چه بسا اموری را که گمان می کنیم برای ما ضرر دارد در حالی که خیر محض است، ونیز به عکس چه بسا اموری که گمان می کنیم برای ما خیر است در حالی که شر محض است. ما این را نمی دانیم، اگر چه علاّم الغیوب وهر که را که خداوند خواسته واو را از علم غیب مطلع ساخته است از آن اطلاع دارد. لذا نباید به ظاهر امر قضاوت کرد که چرا امام این مصیبت را از خود دور نکرد واین منفعت را برای خود تحصیل ننمود.
قرآن می فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ القِتالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ»؛ «جهاد در راه خدا بر شما مقرر شد، در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است ویا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرّ شما در آن است.»(سوره بقره، آیه 216)
ونیز می فرماید: «فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثیراً»؛ «چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد وخداوند خیر فراوانی در آن قرار می دهد.»(سوره نساء، آیه 19)
ثانیاً: امام از آنجا که تسلیم تقدیرات الهی است در هر کاری دست به تصرف تکوینی نمی زند وخلاف اراده وتقدیر ومشیت الهی گام بر نداشته واقدام عملی انجام نمی دهد.
ثالثاً: اراده حتمی اولی خداوند بر آن است که در این دار تکلیف هر کاری بر روال طبیعی واز روی اختیار انجام می گیرد و حتی الامکان از معجزه و خرق نظام طبیعت استفاده نشود.
رابعاً: هرگز انسان معصوم در نظام تکوین به جهت مصالح شخصی اقدام وتصرّفی بر خلاف مقدرات الهی انجام نمی دهد، واگر معجزه واعمال ولایتی کند به جهت مصالح نوعی بشر وعالم است که این هم مطابق اراده وخواست ومشیت خداوندی است.
منبع: تبیان